خبرهم یآقلبی ب نک لست حجر خب

أخِـبًرهّـمً یِآقُلَبًیِ بً أنِکْ لَسِـتٌـ حًجّـر ، أخِـبًرهّـمً بً أنِکْ قُلَبً کْ بًآقُیِ آلَبًشُـر ، یِشُـعٌر وٌیِحًبً وٌیِتٌـألَمً وٌکْلَ شُـیِئ فُـیِهّـ یِتٌـرکْ أثًـر
دیدگاه ها (۳)

حًتٌـی وٌأنِتٌـ بًعٌیِدٍ ،عٌمً تٌـنِبًضًـ بًجّـسِـمًیِ مًتٌـ...

من از زندان نمیترسم...!!!نه از حبسش...نه ازمرگش...نه ازپاییز...

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتآنچه در خواب نرفت چشم من و ...

بگیدددددددد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط