دیانا

دیانا💜

تینا اومد بغلم نشست اصلا ازش خوشم نمیاد دختره ی ایکبیری
تینا= دیانا جون یه سوال
_ جانم
تینا= الان زنی یا دختر... ینی میخام بدونم الان دارم با کی صحبت میکنم یه زن چیز شده یا یه دختر پاک
خیلی کفری شده بودم بغض کردم رو کردم به ارسلان ارسلان هم عصبی داشت نگاش می‌کرد تا نگاش کردم گفت
+ پاشو یه دیقه بیا عشقم
پاشدم که تینا گفت
تینا= الان داری میری زن شی
_ میشه ساکت شی
رفتیم تو اتاق ارسلان ارسلان درو بست و روبه روی من وایسادا سرمو آوردم بالا دیدم ارسلان بهم زل زده لب پایینم رو دادم بیرون و خودمو مظلوم کردم و پریدم تو بغلش و اونم محکم بغلم کرد
ای که چقدر بغلش آرامش میده🥺
+ چرا قربونت برم چرا گریه میکنی
_ گریه نمیکنم
منو از بغلش آورد بیرون و گفت
+ پس این مرواریدا چین؟
_ گریه نمیکنم اشک میریزم
+ ای من فدات بشم به مامان گفتم اگه ناراحتت کنه خودش میدونه دیگه باهاش خوب رفتار نمیکنم
_ عزیزم من که نگفتم باهاش بد باش که من اصن چیزی گفتم فقط.... فقط دلم گرفته
+ دی........
_ میشه فقط بغلم کنی
+چشم
بغلم کرد توی بغلش بودم که یهو........

✨🥺✨🥺✨🥺✨🥺✨🥺

نیکا💕

اون روز روز خوبی بود متین پیشم بود
اومده بود خونمون از ساعت 10 تا الان که ساعت 1 هست‌
خیلی خوش گذشت بهمون کلی خندیدیم کلی حال کردیم رفتیم تو حال نشستیم مامان برامون شربت آلبالو آورد
متین= خاله زحمت نکشید
مامان= چه زحمتی پسرم نوش جونت
متین و من= مرسی
داشتیم گپ میزدیم که پوریا اومد تو خونه
پوریا= سلام بر اهالی خونه
مامان= سلام پسرم
_ سلام شلغم
متین= به داش پوریا
پوریا= سلام مامان خوبم خوبی لبو چ خبر داش متین نشستیم و کلی حرف زدیم تصمبم گرفتیم زنگ بزنیم به بچه ها که بیان اول زنگ زدیم به لئو رضا.......


ادامه دارد........

کامنتا +10 تا💕
شبتون پر ستاره✨

اصکی=اتحاد🖤
دیدگاه ها (۲۴)

#هفت_آسمون💜#پارت_41✨متین❤️اول زنگ زدیم لئو رضا بعد محراب بعد...

دیانا🤍ارسلان بغلم کرد توی بغلش بودم که یهو گوشیش زنگ خورد از...

#هفت_آسمون💜#پارت_40🤍ارسلان💜رسیدیم دم خونه دیانا اینا تک زدم ...

رستا اومد تو_ چه عجب تو یاد گرفتی در بزنی بیای تو* داداشیبغل...

سلام دوستان، امروز کلی گریه کردم، میخواستم براتون زیاد فعالی...

پارت ۸۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط