عروسفراری

#عروس_فراری 🤍👀
Part: ¹⁴

پرستار : کجا آقا ؟
تهیونگ: یه دست به بدنش بزنید عین یه تیکه یخه بعد میگی کجا؟
پرستار : خیل خب بِبَریدش اتاق 67 تا بیام ....

رفتم تا اتاق 67 رو پیدا کنم....هر لحظه هم این دختر یخ تر میشد ...بلخره رسیدم و سریع گذاشتمش رو تخت که یه پرستار اومد سمتم....

پرستار: چه مشکلی برای بیمارتون پیش اومده؟
تهیونگ: اگه میدونستم که نمیاوردم بیمارستان!
پرستار: ب..بله ببخشید،

پرستاره بعد یه معاینه یه سُرم به دختره زد و برگشت سمت من....

پرستار: این سُرم رو بهشون زدم چند دقیقه دیگه دمای بدنشون درست میشه....

این و گفت از اتاق رفت بیرون ....کنار تخت دختره نشستم و دستاش رو گرفتم ، یکم گرم شده بود ....

نزدیک های نیم ساعت گذشته بود ولی دختره هنوز به هوش نیومده بود ....به صورت دختره خیره شدم ‌، یاد روزی افتادم که جیا تیر خورده بود و اورده بودمش بیمارستان ....

یه سال قبل مرگ جیا :

جیا : تهیونگ!
تهیونگ: جونم قشنگم؟
جیا : ات رو یادته همونی که همیشه ازش برات میگم؟
تهیونگ: اره یادمه چطور؟
جیا :(سرش رو انداخت پایین) میخوام اگه یه وقتی یه اتفاقی برا من افتاد تو مراقبش باشی!
تهیونگ: ایشالله که به تو هیچی نمیشه ...ولی برای چی باید از ات مراقبت کنم؟
جیا : چون یه نفر هست که به خونِش تِشنَش!
تهیونگ: کی؟
جیا: پسر عموم سوهون!
تهیونگ: سوهون؟
جیا: اون ات رو دوست داره ولی چون ات دوسش نداره میخواد که یه جوری ات رو سر به نیسش کنه که دست کسه دیگه ای هم به ات نَرسه !
تهیونگ: خدای من چه پسره احمَ//قی ....

دوران حال:
یهو پرستار وارد اتاق شد ....

پرستار: خب حال بیمارتون خوبه و تقریبا یه ربع دیگه به هوش میاد ...
تهیونگ: میتونم الان که به هوش نیومده بِبَرمش؟
پرستار: نمیتونید وایسید به هوش بیاد؟
تهیونگ: نه !
پرستار: خیل خب میتونید بِبَریدِش ،
تهیونگ: ممنون ...

از کناره ی تخت بلند شدم و دختره رو براید استایل بغل کردم و راه افتادم ...به کای گفتم کارای ترخیص دختره رو بکنه ....رفتم سمت ماشین و سوارش شدم ...دختره رو روی صندلی گذاشتم و به صورت مظلومش نگاه کردم... ‌‌‌(حالا الان مظلومه 😂)

رسیدیم ...از ماشین پیاده شدم و دختره رو براید استایل بغل کردم و رفتم داخل عمارت ....
وارد سالن عمارت شدم دختره رو روی مبل گذاشتم و کنارش نشستم ....
چطور میشد جیا اینقدر به دختر خالش شبیه باشه؟!

ویو ات:
چشام رو به ارومی باز کردم تار میدیدم....چند بار پلک زدم تا بتونم درست ببینم....
همون پسره تهیونگ یکم با فاصله تر از من نشسته بود پیشم .....
دیدگاه ها (۷)

ادامه ی پارت ¹⁴.....تهیونگ: حالت بهتره؟ات: اوهوم ...ولی مگه ...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ¹⁵سوهون: برو اون زنی//که رو وردار بیار ....

#عروس_فراری 🤍👀Part: ¹³ات: چان اون کیم !!!پدرم ؟! ...درست شنی...

ادامه ی پارت ¹².....ویو تهیونگ: همه ی حرف هایی که زد یه جاش ...

"شراب سرخ" Part: ⁷ویو کایبا کمک افراد عمارت و یکم خون و خون ...

"شراب سرخ" Part: ⁶ویو تهونگ چشام داشت یواش یواش بسته میشد که...

"شراب سرخ" Part: ¹³جنا: چان اون کیم !!!پدرم ؟! ...درست شنیدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط