P

P.2

سکوت ماشین، کشنده بود.
تو کنار صندلی شاگرد نشسته بودی و شوگا با دستای سفت روی فرمون، مستقیم به جاده نگاه می‌کرد. اما تو می‌دونستی ذهنش هیچ‌جای اون مسیر نبود.

نور چراغ‌های خیابون صورتش رو روشن و خاموش می‌کرد. فک قفل شده، رگ‌های دستش بیرون زده، و اون اخمای همیشگی... ولی این بار عمیق‌تر. سنگین‌تر.

تو لب باز کردی:
– "یونگی... من فقط—"
– "فقط چی؟ فقط داشتی با کسی می‌خندیدی که دلم می‌خواد با دستای خودم خفه‌ش کنم؟"

صداش آروم بود. ولی خطرناک. مثل آتیش زیر خاکستر.

– "من نمی‌دونستم دشمنته—"
– "تو اگه نخوای بدونی، هیچ‌وقت نمی‌فهمی."

یه مکث. یه نفس.
تو لب‌هات رو روی هم فشار دادی، نگاهت افتاده بود روی دستانش.
یونگی دستش رو روی دنده گذاشت. سرش رو به طرفت چرخوند.

– "من اون لبخند لعنتی رو فقط برای خودم می‌خوام، فهمیدی؟"

و همون لحظه، پاش رو محکم روی ترمز رفت.

ماشین با صدای جیغ لاستیک‌ها کنار جاده ایستاد.
قلبت تند می‌زد. هنوز شوکه بودی که یونگی کمربندش رو با یه حرکت باز کرد، سمتت چرخید.
قبل از اینکه چیزی بگی، سنگینیش رو روی بدنت حس کردی.

لب‌هاش به لب‌هات چسبیدن. با فشار، با حس مالکیتی که هر لحظه بیشتر می‌شد.
دستاش دو طرف صورتت رو قاب گرفتن. نفسش داغ بود .

بین بوسه‌ها نفس‌نفس زد:
– "تو... مال منی. فقط من."

تو فقط می‌تونستی نگاهش کنی.
اون چشمای مشکی، برق‌زن، با اون عمق بی‌انتهایی که حالا تنها چیزیه که امنیته.
دیدگاه ها (۶)

P.3 – "من ازت متنفر نیستم... فقط از فکر اینکه مال من نباشی م...

p.1صبح یه روز تعطیل بود. آفتاب نرم و طلایی از پنجره‌ی خونه‌ش...

P.1 صدای موسیقی بلند بود. نورهای رنگی، فضا رو پر کرده بودن و...

p.3شیشه‌ی دوم مشروبم تقریباً تموم شده بود. توی آشپزخونه، روی...

( گناهکار )۱۲۲ part لبخندی زد و لب هاشو مماس لب های همسرش ...

برو بخون

#رُز_زخمی_منPart. 62هواپیما در ارتفاع اوج قرار داشت و شهر زی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط