می خواستم زن زندگی ات باشم

می خواستم زن زندگی ات باشم...
زنی که پیشبند ببندد...
سیب زمینی ها را سرخ کند...
زنی که دستش فقط در خانه ی تو بسوزد...
وحرصش راروی سر قابلمه های خانه ی کوچک تو خالی کند..
جلوی آینه های خانه ی تو آرایش کند..
لبخند بزند..
موببافد..
و پس از گریه مشت مشت آب توی صورتش بپاشد..
میخواستم زن زندگی ات باشم...
زنی که لنگه گوشواره اش را در خانه ی تو گم کند...
و صبح های زود ، بوی لاک قرمزش ،در خواب تو بپیچد...
میخواستم زنی باشم که اکثر مریضی های عمرش،صدقه سر زن بودن در خانه ی تو باشد...(دیسک کمر...ضعف زانو)
و با اینکه خسته است
برایت چای دم کند...
و وقتی بلیز بی آستین می پوشد
حواسش باشد که پرده های خانه ات افتاده باشند...
می خواستم سرم را با تو روی یک بالش بگذارم و دو تایی بخزیم زیر یک پتوی مشترک...
من
با تک تک سلول هایم ،
می خواستم زن زندگی ات باشم...

#سبا_جزایری
دیدگاه ها (۳)

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در خاطرات هرکسی، چیزهایی است که به هیچ کس نمی گوید، فقط برای...

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رودوآن دل که با خود داشتم ب...

بوی کتلت مادر آنقدر خوب بود و من همیشه آنقدر گرسنه بودم که ا...

زندگی را طعم لب های تو گیرا می کندعطر یاد تو دلم را غرق رویا...

تقدیم بانثار عشق خدمتِ جانانم:❤🌹زندگی را طعم لب های تو گیرا ...

قول میدهم چیزی که از آنِ من و تو باشد دوباره باز میگردد.خنده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط