اکبر باب خسرو

استاد زنده‌یاد "اکبر باب خسرو" که در شعرهایش "خسرو" تخلص می‌کرد، از غزلسرایان معاصر بود که در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در بندرانزلی دیده به جهان گشود.
وی زمانی که در مقطع دوم ابتدایی تحصیل می‌کرد پدرش را از دست داد و مادرش تکفل او را به عهده گرفت، و پس از اتمام دبیرستان به استخدام آموزش و پرورش درآمد و بعد از سی و هفت سال خدمت بازنشسته شد.
باب خسرو در دوران دبستان به شعر علاقه‌مند شد و می‌توان ایشان را چهارمین غزلسرای بندرانزلی بعد از استاد "وهاب‌زاده حدیدی" و استاد "محمد بی‌ریای گیلانی"(شیدا) و "مبیل سیاس"(ناقوس) به حساب آورد.
وی بعد از دوره‌ی بازنشستگی بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه و تحقیق و تتبع در اشعار سخنوران متقدم و متاخر کرد و از پایه گذاران نخستین انجمن ادبی به نام "شیدا" در بندرانزلی شد و سال‌ها ریاست این انجمن را عهده‌دار بود.
ایشان کتاب "نیلوفران آبی" را که شامل شرح وصال پنجاه سال شاعران برگزیده‌ی بندرانزلی بوده، در سال ۱۳۸۲ روانه‌ی بازار کتاب کرد.
■□■
اکثر اشعار ایشان، در کتاب‌هایی به قرار زیر چاپ و منتشر شده است:
- سخنوران نامی ایران، (شش جلد) - به کوشش سید محمد برقعی
- غزل‌های غزل، (یک جلد) - به کوشش رحمت موسوی گیلانی
- چل تکه اشعار و غزلیات گیلکی، (یک جلد) - به کوشش فریدون نوزاد
- شاعران گیلک و شعر گیلکی، به کوشش هوشنگ عباسی
- در سایه‌ی غزل (جشنواره شعرای گیلانی) - به کوشش شاعران گیلانی
- گیل سو (مجموعه اشعار) - به کوشش نویسندگان و سرایندگان گیلانی
- گیلانه، (سه جلد) - به کوشش استادان دانشگاه گیلان
- ترانه‌های سرزمین باران، به کوشش هوشنگ عباسی
■□■
برخی دیگر از اشعار ایشان، در مجلات و روزنامه‌های کثیرالانتشار تهران منتشر شده و حتی صدای سبز رادیو و تلویزیون گیلان به دو زبان فارسی و گیلکی، اشعار باب خسرو را انتشار داده است.


▪نمونه‌ی شعر گیلکی:
(۱)
می ديل غم دكفته دانه، دانه  
بگردستم تی دونبال خانه، خانه  
ترا پيدا نوكوده پيرا بوستم  
نانم تو بی وفا بی يا زمانه؟!


▪نمونه‌ی شعر فارسی:
(۱)
چه روزها که ندیدم تو را دلم تنگ است
رسیدنم بتو بیش از هزار فرسنگ است
چه شد که فاصله بین من و تو افتاده است
مگر که جنس تو از شیشه جنس من سنگ است
تمام دشت وجودم بدون تو خشکید
ببار ابر بهاری که باغ بی‌رنگ است
درون آتش و آبم بیا نجاتم ده
بلاکش دل زارم هنوز در جنگ است
ز بار خاطره‌ات برده‌ای مرا گوی
چنین صفت بخدا بر تو مایه‌ی ننگ است
بیا و قفل دلم را بدست خود وا کن
که رمز خانه هر آشنای دل زنگ است
برای دیدن خسرو شتاب کن امروز
که چرخ زندگی او بدون تو لنگ است.


(۲)
خموش کرد چنان روزگار خسته مرا
کشاند کنج قفس این پر شکسته مرا
کسی سراغ من خسته دل را نمی‌گیرد
غبار خاطره‌ای بر جبین نشسته مرا
نرفت آب خوشی از گلوی من پایین
که کرد زندگی تلخ دل شکسته مرا  
گیاه خودروی این عرصه بیابانم 
گرفته دامن خود خار دسته دسته مرا    
چگونه غیر شکستن مرا تو خواهی دید
نهاده‌اند درون صدف چو هسته مرا 
چو غنچه لب ز همه گفته‌ها فرو بستم
خرید یک دو سه روزی زبان بسته مرا
وفا و عهد بهر دوست بسته‌ام آخر
نمود رشته مهر و وفا گسسته مرا   
غزل بگو به نکو باب خسرو این دوران
که خوش غزل به روانی کند خجسته مرا.


(۳)
سوار خسته تنی در غبار گمشده است
مسافری که در این رهگذار گمشده است
ستاره‌ای که شبانگاه نقره می‌پاشید
به باورانه شب‌های تار گمشده است
کتاب شعر تو را بارها ورق زده‌ام
دریغ صفحه‌ای از روزگار گمشده است
بهار آمد و بلبل ز نغمه افتاده است
شنیده‌ام گل این سبزه‌زار گمشده است
دیار زندگیت خالی از محبت بود
بدان که بعد تو هم این دیار گمشده است
ز جمع اهل سخن کوچ کرده‌ای احسان
چو شاعری که بخاک مزار گمشده است
مرا بسوگ عزیزی چه خوانده‌ای خسرو
شمیم خاطره‌ای در بهار گمشده است.    

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
دیدگاه ها (۰)

نادر چگنی شاعر آبیکی

آسو ملا شاعر کرکوکی

وسعت الله کاظمیان دهکردی

جدول کلمات متقاطع ۷*۷

#شعر«گفته بودی که چرا محوِ تماشایِ منی»یا چرا در پیِ چشمانِ ...

﷽‌🌱گفتم: این رسم وفا با من مهجور نبودگفت: این عشق تو با شِکو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط