رززخمیمن
#رُز_زخمی_من
part. 23
ویو ات.
کل روزمو با لیندا گذروندم.
جونگکوک اومد و رفت توی اتاق. منم بعد از ده دقیقه اومدم برم توی اتاق که سولگی و جینا سر راهم سبز شدن.
سولگی. دختره پرو، حق نداری از این به بعد به جونگکوک نزدیک بشی فهمیدی؟
ات. اون شوهرمه من حق دارم بهش نزدیک بشم.
سولگی. مثل مادرت آویزون و هر*زه هستی.(به صورت ات محکم سیلی زد و جای انگشتاش روی صورت ات موند.)
*ات میخواست با صدای بلند جوابشو بده،که لارا اومد.*
لارا. ات، عزیزم، لطفا، خواهش میکنم، جوابشو نده، برو توی اتاق، لطفا.*ات رو سمت اتاق برد.لارا رفت.ات با عصبانیت در اتاق را باز کرد.جونگکوک با حوله دور کمر ایستاده بود و موهایش را به صورت نامرتب ژل میزد.ات اونقدر عصبی بود که اهمیت نداد.دوباره در رو خیلی محکم بست که صدا در دیوار های خانه به لرزش درآورد.جای سیلی روی صورت بلوری و سفید ات قرمز شده بود.نفس های ات سنگین شده بود.جونگکوک ات رو سمت تخت برد و کنارش نشست.جای قرمزی را به آرامی لمس کرد، سوزش لمس در وجود ات جریان پیدا کرد.ولی در برابر آشوب در وجود ات خیلی ناچیز بود.*
ات. اون خاله احمقت و اون دختر هرزش. حق ندارن اینجوری گوه بخورن.(ات همه کلماتش رو با جیغ داد میگفت،صدای توی کل عمارت طنین انداز شد.و با این کار آتش درونش خواموش میشد.سینه ات با هر نفسش تند و سخت بالا و پایین میشد.)
ات. زنیکه احمق تو کدوم خری هستی که همچین گوهی راجب مادرم میخوری؟ ها، آشغال تو ارزش یه تار موی اون رو هم نداری.*با داد زدنش دیوار های عمارت صدا را بیشتر میکردند.همه آنها را گفت تا سولگی بشنوه.نفس ات با سختی بالا میومد.*
جونگکوک. ششش، ات آروم باش، خشگلم آروم باش.*سر ات را به سینه برهنه اش فشار داد.و بالای سر ات را بوسید.*
*ات دیگر نتوانست عذابش را نسبت به آن کلمه ای که به مادرش گفته بود تحمل کند.قطره های مرواریدش آروم روی صورتش میریخت،و جای سوزش سیلی را بیشتر میکرد.*
(جونگکوک میخواست قرص های قلب ات را بیاورد و بهش بده،ولی تمام قرص ها تمام شده بودند.خودش هم در اتاق لباس رفت و لباس پوشید.اومد بیرون.)
جونگکوک. اجوما *داد زد.اجوما خودش را به سرعت رساند.*
جونگکوک. یکم یخ بیار و بزار روی گونه ات، تا کبود نشه. و مراقش باش اونا به ات نزدیک نشن.
لازم نیست کار های خونه رو انجام بدی. فقط کنار ات بمون تا من برگردم.
ویو ات.
جونگکوک رفت. اجوما یک تکه یخ را در یک روکش سلیکونی گذاشته بود و اومد و گذاشتش روی جای قرمزی دست اون حرومزاده.
خیلی میسوخت، بعد از 15دقیقه جونگکوک با یک کیسه پر از قرص اومد.
part. 23
ویو ات.
کل روزمو با لیندا گذروندم.
جونگکوک اومد و رفت توی اتاق. منم بعد از ده دقیقه اومدم برم توی اتاق که سولگی و جینا سر راهم سبز شدن.
سولگی. دختره پرو، حق نداری از این به بعد به جونگکوک نزدیک بشی فهمیدی؟
ات. اون شوهرمه من حق دارم بهش نزدیک بشم.
سولگی. مثل مادرت آویزون و هر*زه هستی.(به صورت ات محکم سیلی زد و جای انگشتاش روی صورت ات موند.)
*ات میخواست با صدای بلند جوابشو بده،که لارا اومد.*
لارا. ات، عزیزم، لطفا، خواهش میکنم، جوابشو نده، برو توی اتاق، لطفا.*ات رو سمت اتاق برد.لارا رفت.ات با عصبانیت در اتاق را باز کرد.جونگکوک با حوله دور کمر ایستاده بود و موهایش را به صورت نامرتب ژل میزد.ات اونقدر عصبی بود که اهمیت نداد.دوباره در رو خیلی محکم بست که صدا در دیوار های خانه به لرزش درآورد.جای سیلی روی صورت بلوری و سفید ات قرمز شده بود.نفس های ات سنگین شده بود.جونگکوک ات رو سمت تخت برد و کنارش نشست.جای قرمزی را به آرامی لمس کرد، سوزش لمس در وجود ات جریان پیدا کرد.ولی در برابر آشوب در وجود ات خیلی ناچیز بود.*
ات. اون خاله احمقت و اون دختر هرزش. حق ندارن اینجوری گوه بخورن.(ات همه کلماتش رو با جیغ داد میگفت،صدای توی کل عمارت طنین انداز شد.و با این کار آتش درونش خواموش میشد.سینه ات با هر نفسش تند و سخت بالا و پایین میشد.)
ات. زنیکه احمق تو کدوم خری هستی که همچین گوهی راجب مادرم میخوری؟ ها، آشغال تو ارزش یه تار موی اون رو هم نداری.*با داد زدنش دیوار های عمارت صدا را بیشتر میکردند.همه آنها را گفت تا سولگی بشنوه.نفس ات با سختی بالا میومد.*
جونگکوک. ششش، ات آروم باش، خشگلم آروم باش.*سر ات را به سینه برهنه اش فشار داد.و بالای سر ات را بوسید.*
*ات دیگر نتوانست عذابش را نسبت به آن کلمه ای که به مادرش گفته بود تحمل کند.قطره های مرواریدش آروم روی صورتش میریخت،و جای سوزش سیلی را بیشتر میکرد.*
(جونگکوک میخواست قرص های قلب ات را بیاورد و بهش بده،ولی تمام قرص ها تمام شده بودند.خودش هم در اتاق لباس رفت و لباس پوشید.اومد بیرون.)
جونگکوک. اجوما *داد زد.اجوما خودش را به سرعت رساند.*
جونگکوک. یکم یخ بیار و بزار روی گونه ات، تا کبود نشه. و مراقش باش اونا به ات نزدیک نشن.
لازم نیست کار های خونه رو انجام بدی. فقط کنار ات بمون تا من برگردم.
ویو ات.
جونگکوک رفت. اجوما یک تکه یخ را در یک روکش سلیکونی گذاشته بود و اومد و گذاشتش روی جای قرمزی دست اون حرومزاده.
خیلی میسوخت، بعد از 15دقیقه جونگکوک با یک کیسه پر از قرص اومد.
- ۱.۷k
- ۲۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط