پارت آوای عشق

پارت 18 آوای عشق

(توجه توجه این پارت🔞 اگه دوست ندارید نخونید گزارشم نکنید لطفا)

دست رکسانا رو گرفتم و با خودم بردمش تو ماشین... خیلی مست کرده بود جوری که خیلی بوی مشروب میداد... بردمش خونه... بهش کمک کردم و تا دم در بردمش... درو بستم و خواستم بزارمش روی تخت که خیمه زد روم... لباش و چسبوند روی لبام. یکم تعجب کرده بودم اما ، دلم نمیخواست ازش جدا بشم... باهاش هم کاری میکردم. برش گردوندم جوری که خودم روش خیمه زدم. بعد چند دقیقه نفس کم اوردم... ازش جدا شدم ، نمیخواستم دیگه ادامه بدم اما داشت لباساش و در می اورد.
من:« د...داری چیکار میکنی رکسانا!.
جوابمو نداد و به کار خودش ادامه داد. اومد جلو و دستاش و دور گردنم حلقه زد و با حالت کیوتی گفت.
رکسانا:« کوکی... یعنی تو منو دوست نداری!.
من:« خودت خواستیا!.
لبام و کوبیدم روی لباش و میک میزدم... جوری که طمع خونش و حس میکردم اما کم نمیاورد معلوم نیست تو اون مشروب لعنتی چی ریخته بودن که واسه همه چیز انرژی داشت!!. پیرهنم و در آوردم ، انداختمش روی تخت و رفتم سراغ مارک کردن گردنش... ناله های ریزی میکرد که این منو تحریک میکرد.
اومد پایین تر که به سینه هاش رسیدم... دیگه توی حال و هوای خودم نبودم... اصلا نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم... وضعیت با رکسانا هیچ فرقی نداشت ، دیگه نتونستم احمل کنم و واردش کردم که جیغ خیلی بلندی کشید... یه لحظه فکر کردم ساختمون لرزید😶 ، یکم تند ترش کردم... ناله هاش هر لحظه بلند تر و بیشتر میشد... یه دفعه ازش کشیدم بیرون...
رفتم دستشویی و از اونورم اومد بغل رکسانا خوابیدم... تا به حال به این حد تو زندگیم خسته نشده بودم.
صبح با صدای جیغ یه نفر از خواب پریدم...
من:« چی...چیشده؟.
رکسانا:« ت...تو... بغل من چیکار میکنی!.
من:« خب... یکم طولانیه.
کل ماجرای دیشبو براش تعریف کردم البته با سانسور خداروشکر خودش همه چیزو گرفت.
رکسانا:« نگو که!..
من:« نه نه بخدا... نه در اون حد پیش نرفتم.
دیدم کم کم داره سرخ میشه.
من:« صب...صب کن الان یه چیزی میارم بپوشی.
رفتم یکی از پیرهن های سفید بلندم و دادم بهش.
رکسانا:« نمیخوای بری بیرون!.
من:« ام...چیزه...چ...چرا میرم.
اومد بیرون ، آی خدا چه گندی بود من دیشب زدم . با خجالت از اتاق اومد بیرون.
رکسانا:« م...من... من معذرت میخوام دیشب تو حال خودم نبودم.
اصلا نمیدونستم چی بگم برای همین رفتم تو اتاق یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم... وقتی اومدم بیرون دیدم رکسانا دستشو به پیشونیش گرفته و وسط اتاق راه میره.
من:« چت شده رکسانا؟.
رکسانا:« خ...خب... من... بخاطر مشروبی که دیشب خوردم ، سرم درد گرفته.
من:« صب کن.
رفتم همون قرصی که همیشه برای سر دردم میخوردم و براش اوردم.
من:« اینو بخور.
رکسانا:« ممنون.............
ادامه پارت بعد لایک و کامنت فراموش نشه عشقا💕
دیدگاه ها (۳۰)

اینم پارت 19 دوستان چون نشد اینجوری گذاشتمش💕💕

اوای عشق پارت 19

*پارت 1ددی سکسی من#ریناوقتی داشتم چمدونمو بر میداشتم که یه م...

اینم بخش اخر عشقام قرار پارت 18 خیلی رویایی باشه منتظر باشید...

پارت ۱۰ رز وحشیکوک:که این تور ات:جونگ کوک لطفاً بزارممم پایی...

آن سوی آینه P35در رو باز کردیم که یهو جونگ کوک افتاد (ویو ا....

قهوه تلخپارت ۵۸ ویو چویا با بوی خوبی چشمام رو باز کردم. دازا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط