m

m:
یک فنجان آرامش

یک ثانیه عـــاشقـی

یک جــرعه مهــربانے

در این صبح تابستانی

گـواراے وجـودتـان بـاد

صبحتون شــاد شــاد
دیدگاه ها (۱)

سلام به هدفکه همه ازصبح تاشبمیدوندتامرادو مقصودشون برسندسلام...

m:زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواندچای مادر، که مرا گرم نمود...

پدرم میگفت:محبتت را به برگ ها سنجاق مزنکه باد با خود می بَرد...

m:چه وقت باید احساس بزرگی کرد:١-هر گاه از خوشبختی همه، "حتی"...

نه خوب شده نه بد ولی نظر بدیدتک پارتیاسم: آخرین فنجان قهوه*ص...

پارت : ۶۵

رمـان مٰـالک نفٰس های تـو پـارت هشتـم🌷✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط