ایران سرزمینی که در آن رها شده ایم برای چریدن هر آنچه

ایران سرزمینی که در آن رها شده ایم برای چَریدنِ هر آنچه گذشتگان برایمان گذاشته اند.
از تمدن و فرهنگ بگیرید تا جنگل و رود...
از مردانگی بگیرید تا عشق و وفاداری...
اینجا از مردانگی تنها واژه ای گندیده مانده، لابلای دندان کفتارها
و باید گریست به حال مادری که بره میزاید و میسپارد به گربه ای که گرگ میسازد ازش...
اینجا خیلی زود باید آموخت که مردمان با زبان یکدیگر را میگزند
و با نگاه یکدیگر را میدرند.
گویی فراموش کرده ایم، چه بار سنگینی بر دوشمان است.
اگر کارمان، تنها یدک کشیدن نام اشرف مخلوقات بود، بودند چهار پایانی که بهتر از ما میتوانستند بدوش بکشند و به کلام خدا ارج دهند اما هنوز هم دیر نیست...
بازگشت به روزهای خوب، همین چند قدمی‌ست که اشتباه برداشته ایم
وقتی هنوز، در جعبه ی مداد رنگی ها مشکی پرکلاغی، در آبی آسمانی پرواز میکند میتوان امید داشت...
هنوز قلب هایی هست، که انسانیت در آن میتپد تنها کافی‌ست
برادرانه، خواهرانه، کنار هم گام برداریم، نیازی نیست به گامهای یکدیگر بنگریم، هر کس تنها به گامهایی خودش بنگرد و حواسمان باشد
تو زرد بودن، در انحصار تخم مرغ هاست ما آدم ها، کارمان چیز دیگریست...
دیدگاه ها (۴)

تا همین چند سال پیش آدم هارو از ظاهرشون میشناختن، از میزان ا...

در ناکجاآبادی جنگ زده ، انسانیت به واژه ای بی ارزش بدل شده...

مهربان که باشید دلتان بیشتر از هر آدم دیگری درگیر میشود. ن...

اسفند را اینگونه دوست ندارم ! اسفند برای من شور و‌ هیجان و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط