Part
#Part201
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
با هزار بدبختی راضی شدن برن خونشون که چی من بشینم فکرام رو بکنم و بعد تصمیمم رو بهشون اعلام کنم
زرت بابا... من بخوام همون لحظه ی اول جواب مثبت میدم فکر دیگه چی چیه
مامانم با عصبانیت داشت پشت سر هم از خانمانه نبودن رفتارهای من میگفت و پدرم سکوت کرده بود و شهرام هم طبق معمول سرش تو گوشیش بود
بالاخره رضایت دادند و منم رفتم تو اتاقم همین که به گوشیم نگاه کردم با ٣٢ میس کال هنگ کردم
اینترنتم رو وصل کردم که دیدم از imo، ٢٥ تا میس کال دارم همش هم از طرف سام بود
همینکه اومدم بهش زنگ بزنم گوشیم زنگ خورد
تماس تصویری بود
هندفریم رو برداشتم و به گوشیم زدم و تماس رو برقرار کردم و گوشی رو رو بروم گرفتم
همینکه تصویر اومد با قیافه ی پکر و عصبی سام برخورد کردم تا اومدم حرف بزنم و بگم چی شده اون سریع تر شروعکرد به حرف زدن
_ دقیقاً با اون یارو نصف نیمه که عین دومادا کت و شلوار پوشیده بود تو حیات داشتی چی میگفتی؟
پوووف این باز من رو تحت نظر گرفت
+ اولاً سلام، دوماً دلم برات یه ذره شده آقای همیشه حساس
یکم از اون قیافه ی پکر و عصبیش کم شد که بوسی براش فرستادم که کم کم لبخند اومد رو لبش
+ در ضمن مامان به من گفت امشب مهمون داریم عموم و عمم اینا میان منم فکر کردم یه مهمونی سادست نگو منو خر کرده... اومده بودن خواستگاری
نفس عصبی و کشداری کشید
+ بابام با باباش دوسته مامانش هم همکلاسی قدیمی مادرمه خودشون واسه خودشون بریدن و دوختن ولی من که نمیذارم تنم کنن!
چشمکی بهش زدم و و لبم رو گاز گرفتم و زیر زیرکی به دوربین نگاه کردم و با لحن خاصی گفتم
_ درضمن مگه من مال تو نیستم؟ مگه من زن تو نشدم؟ پس چطور میتونم یکی دیگه رو بیارم تو زندگیم که تو اینجوری خودت رو عصبی میکنی آقایی؟
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
با هزار بدبختی راضی شدن برن خونشون که چی من بشینم فکرام رو بکنم و بعد تصمیمم رو بهشون اعلام کنم
زرت بابا... من بخوام همون لحظه ی اول جواب مثبت میدم فکر دیگه چی چیه
مامانم با عصبانیت داشت پشت سر هم از خانمانه نبودن رفتارهای من میگفت و پدرم سکوت کرده بود و شهرام هم طبق معمول سرش تو گوشیش بود
بالاخره رضایت دادند و منم رفتم تو اتاقم همین که به گوشیم نگاه کردم با ٣٢ میس کال هنگ کردم
اینترنتم رو وصل کردم که دیدم از imo، ٢٥ تا میس کال دارم همش هم از طرف سام بود
همینکه اومدم بهش زنگ بزنم گوشیم زنگ خورد
تماس تصویری بود
هندفریم رو برداشتم و به گوشیم زدم و تماس رو برقرار کردم و گوشی رو رو بروم گرفتم
همینکه تصویر اومد با قیافه ی پکر و عصبی سام برخورد کردم تا اومدم حرف بزنم و بگم چی شده اون سریع تر شروعکرد به حرف زدن
_ دقیقاً با اون یارو نصف نیمه که عین دومادا کت و شلوار پوشیده بود تو حیات داشتی چی میگفتی؟
پوووف این باز من رو تحت نظر گرفت
+ اولاً سلام، دوماً دلم برات یه ذره شده آقای همیشه حساس
یکم از اون قیافه ی پکر و عصبیش کم شد که بوسی براش فرستادم که کم کم لبخند اومد رو لبش
+ در ضمن مامان به من گفت امشب مهمون داریم عموم و عمم اینا میان منم فکر کردم یه مهمونی سادست نگو منو خر کرده... اومده بودن خواستگاری
نفس عصبی و کشداری کشید
+ بابام با باباش دوسته مامانش هم همکلاسی قدیمی مادرمه خودشون واسه خودشون بریدن و دوختن ولی من که نمیذارم تنم کنن!
چشمکی بهش زدم و و لبم رو گاز گرفتم و زیر زیرکی به دوربین نگاه کردم و با لحن خاصی گفتم
_ درضمن مگه من مال تو نیستم؟ مگه من زن تو نشدم؟ پس چطور میتونم یکی دیگه رو بیارم تو زندگیم که تو اینجوری خودت رو عصبی میکنی آقایی؟
- ۳.۲k
- ۰۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط