و می خواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور

و می خواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد. جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم.
نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است، با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی‌ارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است،
ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی‌ارزش نمی رفتم، واقعا می‌فهمیدم که بی ارزش است یا سالها حسرت آن را میخوردم!؟

#برشی_از_کتاب
📚 کتاب : دومین مکتوب
✍ نویسنده : #پائولو_کوئیلو
دیدگاه ها (۲۷)

همه عالم سخنم رفت و به گوشت نرسیدآری آن جا که تو باشی سخن ما...

روزی به دلبری نظری کرد چشم منزان یک نظر مرا دو جهان از نظر ف...

تمام خستگی هایت را با من قسمت کن. زمان هایی که در جیبت پس ان...

بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد خوشتر ا...

Dark Blood p9

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط