گناهکار part

( گناهکار ) 36 part


باز هم سرو صداهای آن مادر و پسر در حیاط خونه قدیمی مانندشون می‌چرخید پسرش سعی در رفتن از خونه، و مادرش سعی در نگذاشتن پسرش بود، از ساعد دست پسرش گرفته و به دنبال خودش میشکوند تا اینکه از خونه بیرون شدن یون بیول با اعتراض گفت
یون بیول: مامانم من باید برم نمی‌خوام با تو بیام
ات دستش رو ول کرد عینک های صورتی رنگش را روی چشم هایش درست کرد دست تو جیب شلوار سفیدش جلویش ایستاد با یه ابرو بالا گفت
ات : اول بگو ببینم کجا میری
یون بیول کمی پیچوند و در آخر با کلافه گی بیان کرد
یون بیول: مامانم خوب حتما منم کارای شخصی دارم که انجام بدم
ات : باید بهم بگی کارای شخصی تو
یون بیول: یااا ناسلامتی من یه پسرم
ات دست پسرش رو گرفت و به دنبال خودش کشوند درحین راه رفتن با خنده ای که سعی در پنهان کردنش بود نجوا کرد
ات : پسر منم هستی پس میتونی چیزای شخصی تو بهم بگی
یون بیول اعتراض کرد .. یون بیول: نمیشه ماماننن
ات : پس باید باهام بیایی تا برای خونه خرید کنیم
کشوند کشوند با خودش راهی اش کرد اونا با تمام سختی ها زندگی شون رو دوست داشتند خیلی ها لبخند واقعی رو ندارن اما آنها داشتند یعنی تا کی این لبخند ادامه داشت،

سوجون درحالیکه روی تخت دراز کشیده بود مثله همیشه کلاه تی‌شرت اش را روی سرش کشیده، و هندزفری توی گوش به گوشی زل زده بود تا اینکه زنش یونگ آئه اومد سمتش با صدای بلند داد زد یونگ آئه: نمی‌خواهی تمومش کنی این چه وضعشه شرکتو که ول کردی برای جیمین حالا دیگه میخواهی چیکار کنی
سوجون بدون نگاه کردن بهش جواب سردی داد سوجون: میشه بری بیرون
یونگ آئه : فقط بلدی منو بیرون کنی آره برو جیمینو از شرکت بیرون کن
سوجون با کلافه گی چشم هاشو بست یونگ آئه : طی این سه سال مثله خواهر و برادر توی این خونه زندگی کردیم با اینکه ما زن و شوهریم
سوجون : ازم میخواهی چیکار کنم
یونگ آئه: برو شرکتو از جیمین بگیر الان که پسرش هم پیدا شده دیگه عمرا شرکتو نشونت بده
لحظه ای سوجون از روی تخت بلند شد با شوک جلویش ایستاد
سوجون: چی... چه پسری
یونگ آئه: آره پسر داره اونم شانزده سالشه بچه ات و جیمین
شاید فهمیدن این برایش سخت بود حال باید به برادرش می‌گفت یا نه شاید اول میخواست ات رو ببینه بعد از این همه سال، بدون گفتن حرفی کفش هاشو سریع پوشید و از اتاق خارج شد یونگ آئه پشته سرش داد زد
یونگ آئه: هی مگه با تو نیستم پارک سوجون لعنتی اوففف...
دیدگاه ها (۷)

( گناهکار ) 37 part توی بازارچه مواد غذایی می‌گشتند یون بیول...

( گناهکار ) 3۸ part جیمین هم نشست لحظه ای قبل از نواختن یاد...

(بازی مرگ )پارت ۹۶درحالیکه توی ماشین سر رو پاهای عشقش گذاشته...

[ بازی مرگ ]پارت ۹۵ دکتر از آنجا رفت ولی حال جونگ کوک هر دفع...

( گناهکار ) ۸۱ part نگاه کوتاهی به جیمین انداخت که ریلکس مشغ...

گناهکار ) ۱۲۰ part ات : چیزی نپسندیدم و نگرفتم چرا داری می‌...

( گناهکار )۱۳۸ part مرگ یا زنده موندن اگر این اشک های که مان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط