چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی

▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی


(۱)
با تلفن همراهش درگیرست...
***
روزهای بیشماری‌ست،
کسی سراغش را
نگرفته است!

(۲)
امروزه روز
به قلم پناه آورده‌ام
چرا که سرزمینم
خسته از «خون و جسد»
به تفکری نوین نیازمندست!

(۳)
کلاغ پیروُ،
شانه‌ی مترسک...
***
هم صحبت‌های؛
-روزگارانِ خشکسالی!

(۴)
چند گِرَم حنای ناچیز،،،
سالخوردگی‌اش را پنهان می‌کرد...
اما،،،
چروک‌های چهره
لو می‌دادندش!

(۵)
باران؛
-- ببار
-- بباروُ،
تفنگ را خاموش کن!
***
خوزستانِ تشنه‌،
خون نمی‌خواهد!

(۶)
دلتنگ صدایت هستم...
آه پدر؛
خوابم را بیفروز!

(۷)
پروانه‌ی دلباخته؛
با جنونی عاشقانه،
خودش را به آتش شمع زد...
***
چه انتحار شجاعانه‌ای!

(۸)
من به تو نیاز دارم!
مثل:
[خوزستان]،
--به آب!

(۹)
کابوسِ خشکسالی،
گلوی "کارون" را می‌فِشُرَد..
***
آه خوزستان!


#زانا_کوردستانی
دیدگاه ها (۰)

فرزاد آبادی شاعر ماهشهری

سراج الدین بناگر نویسنده‌ی سنندجی

ایرج ضیایی شاعر رشتی

غلامعلی رئیس الذاکرین شاعر زابلی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط