MaahBanafsham

#Maah_Banafsham

#part109

_دیام بریم بالا بخوابیم؟؟
+اوم
به بیرون نگاهی انداختم،روز شده بود
_اینقدر نخوابیدی که صبح شد
یهو دیدم دیانا داره از خواب بیهوش میشه
بغلش کردمو بردمش تو اتاق
گذاشتمش رو تخت،میخواستم برم که دیانا دستمو گرفت
_جونم
+نرو
_شلوارکمو بپوشم
دستمو ول کرد
+زود بیا(خواب الود)
_چشم
حصله نداشتم تا اتاق کارم برم
برا همین از تو کشوم یه شلوارک ور داشتم
میخواستم بپوشم یهو چشمم خورد به ساعت 7:30 دقیقه رو نشون میداد
لباس پوشیدمو رفتم پایین کارتو سوئیچ و گوشیمو ور داشتم
رفتم سوار ماشین شدمو رفتم وسیله برا صبحانه بخرم
«1 hour later»
خریدا تموم شدنو رفتم سمت خونه
سریع دستمو شستم و صبحانه رو داشتم اماده میکردم
#دیانا:
از خواب پاشدم دیدم ارسلان نیست
کلی صداش کردم
حتی رفتم کل خونه رو گشتم
ولی ارسلان نبود
بغض کرده بودم
سریع رفتم تو اتاق و درو قفل کردم
نشستم رو تخت و با صدا گریه میکردم
نگرانش شده بودم
به رضا پیام دادم
گفتم شماره محرابو بفرسته
سریع برام فرستاد که زنگ زدم بهش
بعد سه بوق جواب داد
=بله؟؟
+الو محراب(بغض)
=جونم دیا چیشده؟؟
+ارسلان پیش تو نیست؟؟
=نه،چطور
+بیدار شدم نیستش(گریش شدت گرفت)
=دیا بچه که نیست الان میاد،نگران نباش
+باشه
=اگه یا یکی دو ساعت دیگه نیومد بهم زنگ بزن
+بش
دیدگاه ها (۰)

#Maah_Banafsham ‌#part110‌#ارسلان:همچیو اماده کردمرفتم بالاد...

#Maah_Banafsham ‌#part111‌براش لقمه میگرفتم و میزاشتم دهنشبع...

#Maah_Banafsham ‌#part108‌+نخند_چرا،بده میخندم؟؟+نه خیلیم خو...

#MEرمانو دوست دارید ادامه بدماین منم گفتی پست کنخیلیا گفتین ...

رمان بغلی من پارت ۷۵ارسلان: قول میدم دردت نیاد باشه دیانا: ق...

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

پارت ۶۰یاشار:راحتی شلوار اذیتت نمیکنه ارسلان: نه دستت درد نک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط