مروارید آبی
مروارید آبی
Part ¹⁰²
ویو کوک
پیامی به گوشیم اومد بازش که کردم
از طرف لانا بود
+ببینم قضیه اقای کیم چیه؟
_ هیچی خودم و اقای کیم معرفی کردم
+ اونوقت تو قُلنامه بهش بگی جئون هستی چه فکر راجبت میکنه؟
_ مگه من مالک خونه ام؟
+ پس کی مالکه؟
_ خب معلومه خانم کیم لانا
+ میشه بگی چراا؟ الان چه فرقی بین من و تو داره؟ اخرش قراره برسه به بچه هامون
_ چون قراره تو توش زندگی کنی عزیزم
+ کوک میشه واضح تر بگی من دارم میترسم
_ لانا به موقعه اش همه چیز و میفهمی
کنجکاوی نکن
کوک گوشیش و خاموش میکنه و به پنجره نگاه میکنه و لانا رو با کلی سوال تو عالم خودش میزاره*
ویو لانا
من با کلی سوال تو ذهنم داشتم داغون میشدم
از طرفی میترسم کوک و دوباره از دست بدم
از طرفی دیگه ام نگران اینده ای هستم که نتونم از پسش برمیام
یعنی چی که میرم اونجا زندگی کنم
بعد چرا نگفت میریم؟ یعنی قراره از کوک جدا شم؟
با همین افکار تو خودم بودم که صدای کوک من و خودم اورد
_ لانا چرا جواب نمیدی؟
+ ببخشید چیشده؟
_ هیچی پیاده شو رسیدیم
+ باشه
ویو کوک
از این سکوت ارومی که تو ماشین بود معلومه لانا خیلی نگرانه حقم داره اخه کدوم ادم عاقلی یهو بعد این پیام از چت میاد بیرون
وای کوک نکنه بازم خراب کاری کردیییییی
بعد از رسیدن به املاک لانا رو صدا زدم ولی جواب نداد و همینجوری با صورت توهم تو عالم خودش بود
که بار دیگه ام صداش زدم تا به خودش بیاد
ویو لانا
از ماشین پیاده شدم و همراه کوک رفتیم تو املاکی مدارک و از دیشب تو کیفم اماده گذاشته بودم
....! خب لطفا مدارک و بهم بدید
+ بفرمایید
مدارک و تحویل املاکی داد*
سه دقیقه بعد...
...! خونه به نام..؟
_ کیم لانا
...! بسیار خب خانم لطفا اینجا رو امضا کنید و اثر انگشت بزنید...
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ¹⁰²
ویو کوک
پیامی به گوشیم اومد بازش که کردم
از طرف لانا بود
+ببینم قضیه اقای کیم چیه؟
_ هیچی خودم و اقای کیم معرفی کردم
+ اونوقت تو قُلنامه بهش بگی جئون هستی چه فکر راجبت میکنه؟
_ مگه من مالک خونه ام؟
+ پس کی مالکه؟
_ خب معلومه خانم کیم لانا
+ میشه بگی چراا؟ الان چه فرقی بین من و تو داره؟ اخرش قراره برسه به بچه هامون
_ چون قراره تو توش زندگی کنی عزیزم
+ کوک میشه واضح تر بگی من دارم میترسم
_ لانا به موقعه اش همه چیز و میفهمی
کنجکاوی نکن
کوک گوشیش و خاموش میکنه و به پنجره نگاه میکنه و لانا رو با کلی سوال تو عالم خودش میزاره*
ویو لانا
من با کلی سوال تو ذهنم داشتم داغون میشدم
از طرفی میترسم کوک و دوباره از دست بدم
از طرفی دیگه ام نگران اینده ای هستم که نتونم از پسش برمیام
یعنی چی که میرم اونجا زندگی کنم
بعد چرا نگفت میریم؟ یعنی قراره از کوک جدا شم؟
با همین افکار تو خودم بودم که صدای کوک من و خودم اورد
_ لانا چرا جواب نمیدی؟
+ ببخشید چیشده؟
_ هیچی پیاده شو رسیدیم
+ باشه
ویو کوک
از این سکوت ارومی که تو ماشین بود معلومه لانا خیلی نگرانه حقم داره اخه کدوم ادم عاقلی یهو بعد این پیام از چت میاد بیرون
وای کوک نکنه بازم خراب کاری کردیییییی
بعد از رسیدن به املاک لانا رو صدا زدم ولی جواب نداد و همینجوری با صورت توهم تو عالم خودش بود
که بار دیگه ام صداش زدم تا به خودش بیاد
ویو لانا
از ماشین پیاده شدم و همراه کوک رفتیم تو املاکی مدارک و از دیشب تو کیفم اماده گذاشته بودم
....! خب لطفا مدارک و بهم بدید
+ بفرمایید
مدارک و تحویل املاکی داد*
سه دقیقه بعد...
...! خونه به نام..؟
_ کیم لانا
...! بسیار خب خانم لطفا اینجا رو امضا کنید و اثر انگشت بزنید...
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۱۳.۹k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط