در ایل ماگوسفندان را داغی روی صورت یا گوش شان می گذاشتند

*در ایل ماگوسفندان را داغی روی صورت یا گوش شان می گذاشتند تا اگر گم شدند یا دزدیده شدندبتوان ردی از آنها گرفت*

*نشانی از اهن داغ که پشم و پوست و گوشت را می سوزاند*

*و ضجه گوسفند بیچاره را به فلک می رساند*

*و ان نشان تا همیشه خدا پیدا بود*

*کاش همین داغ را روی دزدها می گذاشتندتا میان ادمها گم نمی شدند.*

*وگرنه گوسفند بیچاره هیچ گناهی نداشت..*

*ما از ترس آدمها*
*گوسفند را داغ میکردیم..
دیدگاه ها (۲)

خسته ام از این همه صغری و کبری چیدنتمن که هستم سخت بی تاب ظه...

از تبریز دختر خانمی هست ?

#خاطره ای از گفتگوی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با رهبر عزیز...

انتظار شش حرف و چهار نقطه ، کلمه ی کوتاهیست اما سالها طول خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط