اش می توانستم عشق را بنویسم

ڪاش می توانستم عشق را بنویسم
از جوانه زدنش
از زنجیری که به پا و دل می زند ..
و نفس را بند می آورد ..
حالا اگر عالیجنابِ عشق
قصدِ رفتن کند
دلتنگی زمین گیرت می کند ..
بیمار و بیتاب می شوی ..
آنوقت است که دیگر
هزار بهار هم بیاید
سبز نمی شوی
شکوفه نمی زنی ...
دیدگاه ها (۲)

خوشبختی چیز عجیبی نبودگلدان‌ها را از گلخانه به خانه آوردیمرو...

دلمان کوچک استولی آنقدر جا دارد که برای عزیزی که دوستش داریم...

" آموختم "تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد. " آموختم "گاهی ا...

در پی نشانی از توام!نشانی ساده،میانِ این رودِ مَوّاج؛که هزار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط