پارت دلبربلا

#پارت۲۳ #دلبربلا

به جلو خم شد بلند بشه که هلش دادم
انتظار داشتم بخوره زمین ولی سنگین تر ازین حرفا بود
بلند شدو یه پوزخند زد و گفت
ـ هنوز کوچولویی زورت بهم نمیرسه
ـ بابا هرکول بابا غول چراغ جادو آرزو بکنم برآورده کنی؟
ـ هرهر با نمک شدی
ـ با نمک بودم بابابزرگ
لپمو گرفت و کشید و گفت
ـ برو بچه جون برو با بزرگترت بیا
ـ ههه خندیدم تو اگه جرعت داشتی با خودم در میوفتادی
ـ گفتم که اشکتو در میارم
ـ مال این حرفا نیستی هر غلطی هم که بکنی تلافیشو سرت در میارم
اخماش رفت تو هم و گفت
ـ مثل اینکه زیادی بهت رو دادم داری پاتو از گلیمت دراز تر میکنی
ـ وای مامان قلبم افتاد تو پاچم...برو بابا
پشتمو کردم بهشو رفتم سمت نیمکت
وسایلمو برداشتم و همونجا نشستم
داشت خوابم میگرفت که صدای جیغ سونیا و دنیا اومد
ـ بیشعور کلاسو میپیچونی آره
ـ عشقم کشید شما هم اگه عرضه دارین بپیچونین
بلند شدمو رفتیم سمت خوابگاه
باید یه فکری برای این پسره میکردم خیلی پرو شده

..........
دو هفته ای میشه که داریم میریم دانشگاه
بابا هفته قبل ماشینمو برام آورد
تا الان که دیگه نه اون پسره همون مهام باهام کاری داشته نه من
فعلا الان دنبال یه نقشه میگردم تا بتونم قشششنگ حالشو جا بیارم علاوه بر این نقشه یه نقشه دیگه هم باید بکشیم تا از خوابگاه بریم
ولی فعلا نقشه اولیه مهم تره
رو تختم دراز کشیده بودم و تو اینستا میچرخیدم که یهو در باز شدو و این ثنا گراز پرید وسط

لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
دیدگاه ها (۱۰)

#پارت۲۴ #دلبربلاـ سلام بزغاله های من چطور مطورینصدای سونیا...

#پارت۲۵ #دلبربلاکلاسامون تموم شد و رفتیم خوابگاهزندگی خی...

#پارت۲۲ ‌ #دلبربلاوارد حیاط دانشگاه شدم و روی یکی از نیم کت ...

#پارت۲۱ #دلبربلاکلاس دوممون ده مین دیگه شروع میشدرفتیم ک...

تحت تعقیب

پارت۲ [دیوانه وار عاشق]ناشناس: مجبور نیستم ( دست ات رو گرفت...

part22🦋-{نشسته بالا سرس و دستاشو گرفته} بهتری قشنگم ؟&اوهم-م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط