جواب سه نفرمراسخت تکان داد

جواب سه نفرمراسخت تکان داد:
اول:مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده های گل آلود میرفت
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی !
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ ! که جماعتی از پی تو خواهند آمد
دوم:کودکی دیدم که چراغی در دست داشت.
گفتم : این روشنایی را از کجا آورده ای ؟!
کودک چراغ را فوت کرد و آنرا خاموش ساخت و
گفت : تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت ؟
سوم : زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت میکرد !
گفتم : اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن !
گفت : من که غرق خواهش دنیا هستم ؛ چنان از خود بی خود شده ام که از خود خبرم نیست ؛ تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری ؟!
ابولحسن خرقانی
دیدگاه ها (۳)

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾ...

خیلی جالبه...با تمام حروف الفبا یه شعر خطاب به خدا گفته.شعر...

به عشق تمامی مادرانمادری پیروپریشان احوال عمر اوب...

تاثیر ارتفاعات بر انسان از زبان قرآن:امروزه همه ما میدانیم ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط