چگونه در ببرم جان

چگونه در ببرم جان

از این هوا تو بگو

اگر رها شوم از

بازوان پیچکی ات ..

#اصغر_معاذی
دیدگاه ها (۳)

خیره که شدیم به همفهمیدم می شود ساعت ها پلک نزداما تو در قاب...

‏دیر کناما بیافقط وقتی‌ که آمدیمرا بردار و برو !من از نرسیدن...

من و آن کوچه و این زمزمه ی بارانی نکند باز خیالتبرود راه خود...

دلم به عظمت باران برایت دلتنگی می کندامروز عجیببی تو میمیرم ...

و تنها چیزی که من با تمامِ وجود خواهانش بودمیک آغوش بودآغوشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط