رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید
پارت 26
آدرینا
ازجام بلندشدم برم که آقای شمسی با یه لحن زننده گفت
آقای شمسی با یه لحن زننده :کجا بفرمایید میخوام بیشتر آشنا شیم
آدرینا:لزومی نداره غریبه بمونیم بهتره
این حرف رو آرمیلا با من یکصدا به آقای کرمانی گفته بود وهمه باتعجب به به ما دوتا نگاه میکردن که رئیس انتخابات گفت
تجریشی[رئیس انتخابات ]:واسه همین بود که شما دوتا باید توی گروه میفتادین این شباهت غیرباور کردنی هست که شمارو بسیار قوی میسازه امیدوارم موفق باشین وبتونین جاسوسان پلیس پیدا کنین
آدرینا ؛هیچ چیزی غیر ممکن نیست
باز کپی حرفمو آرمیلا هم صدا با من گفته بود مثل اینکه این دختر یعنی خواهر ساشا هم عقیده بامنه چون دوجمله کاملن شبیه بهم گفته بودیم به سمت خروجی حرکت کردم آرمیلا هم پشتم میومد توب راهرو قدم میزدیم که آرمیلا گفت
دیدگاه ها (۰)

❤️‍🔥🤭

باافتخار باارزش ترین دارایی داداشام منم ❤️‍🔥❤️😏😅

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت 25باتعجب بهش س...

گفته بودم آسمون رو چقدر دوست دارم ؟؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط