گفت بی معرفت

گفت: بی معرفت!
چجوری عواطف و خاطرات را قورت دادی؟
هسته ی آلبالو که نبود...

#عباس_معروفی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

بیا عهدی کنیم امروزروز اول دیدار!اگر رفتیم بی برگشت ، اگر ما...

در آینه نگاه کردم موهایم سفید شده بود، دستانم چروکیده و خسته...

چه گریزی‌ست زمن ؟ چه شتابی‌ست به راه؟! #فروغ_فرخزاد#کودکان

نگاهت شکست ستمگری است و چشمانت با من گفتند که فرداروز دیگری ...

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

رفت وحتی بهم زنگم نزد الان چند وقتهازش نیست خبری و روزهای نب...

هر آدمی برای خودش قصه ای دارد !آدم ها کم هستند به مثنوی ِ هف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط