من دوست داشتم

من دوست داشتم...

که پسرا هم از اتاقاشون اومدن بیرون اما تا رزی درو باز کرد سرم درد بدی گرفت
رزی:ات چیشده؟چرا اینطوری؟
ات:ت..تهیونگ تهیونگ
جونگ کوک:تهیونگ چی ؟
دیگه نتونستم حرف بزنم و سیاهی

نوری که به چشمام میخورد مجبورم میکرد بیدار بشم چشمام رو باز کردم که با پرستار که داشت سرمم رو در میآورد مواجه شدم
ات:تهیونگ کجاست؟
پرستار:عزیزم حالت خوبه؟
ات:تهیونگ کجاست؟
پرستار:یه لحظه صبر کن
پرستار رفت بیرون و جنی و نامجون اومدن تو اتاق
ات:جنی
جنی:جانم
ات: تهیونگ کجاست
جنی:یکم استراحت کنی خوب میشی
ات:چرا جوابمو نمیدین تهیونگ کجاست؟جنی تهیونگ حالش خوبه؟
دیدگاه ها (۱۸)

من دوست داشتم...جنی:آره حالش خوبه ات:دروغ میگینامجون:تو اتاق...

رمان:عضو هشتم تکپارتی خصوصیات اتاز جین یه ماه کوچیکتره و ماد...

من دوست داشتم...ات:زن داداش!جیمین:آره مگه تو ز...تهیونگ:جیمی...

من دوست داشتم....تهیونگ:یه جوری میگی براچی انگار از این که ب...

پارت ۱۹ فیک دور اما آشنا

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۷#

برمیگردمپارت : 65گردنبندمو از گردنم بیرون اوردم و بازش کردم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط