زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۱۳
مرد عصبی همینطور داشت راجع به جاسوس بودن سومین و معلوم نبود چه غلطی داشته میکرده ادامه میداد که پسر عینکی دست به سینه گفت: باز تو از اخبار این خونه جا موندی هیونگ؟ چی؟ پوزخند زد و به سومین نگاه کرد حتی نمیدونی اون کوچولو عروسک جدید منه ؟ چشمهای مرد عصبی و سومین روی هم رفته هشت برابر شد و صدای شوکه ای از گلوی مرد خارج شد : تهیونگ ! لطفا قبل از وحشی بازی اطلاعاتت رو کامل کن هیونگ چند لحظه سومین خرگوشی رو نگاه گرد و نفسش رو حرصی داد بیرون دوباره با اون عوضی سر ناسازگاری برداشتی؟ تهیونگ پوزخند زد فعلا که اون عوضی متاسفانه پدرمه نمیتونم حذفش کنم ! از عروسکمم نمیتونم !بگذرم حالا چیکار میکنیم؟ مرد مجهول غرغرهاشو ادامه داد و وقتی شکست خورد رفت و در روش بهم زد چند لحظه سکوت بود و سومین با جدیت به سنگ کف زمین خیره مونده بود که حضورش رو نزدیک خودش احساس کرد.سر بلند کرد و با دیدنش اونهمه نزدیک جا خورد و ناخواسته گفت سلام تهیونگ دوباره اخمو شده بود. چند لحظه نگاهش کرد و گفت: تشریف داشته باشید بگم برات قهوه بیارن؟ سومین چند لحظه پلک زد و وقتی دوهزاریش افتاد تا کمر خم شد روز خوبی داشته باشید |||
سومین چند لحظه پلک زد و وقتی دوهزاریش افتاد تا کمر خم شد روز خوبی داشته باشید! و خودش رو پرت کرد بیرون چند لحظه قلبش وحشیانه میطپید و نفسهای عمیق کشید خب... حداقل فهمیده بود اسمش چیه...
معلوم نبود اصلا معلوم نبود مینسو از کجا هک اطلاعات بانکی و حتی سایتها و برنامههای الکترونیکی رو یاد گرفته. فقط از چند سال پیش که سومین متوجه شد برادرش سرکار خاصی نمیره ولی وضع مالیشون بهتر شده و کم کم شک کرد؛ وقتی فضولی کرد و تونست سر از کارش دربیاره فهمید برادرش به نابغه ی عوضیه اما مینسو وقتی متوجه فضولی سومین شد با چرب زبونی و وعده وعیدهای الکی و جایزه و خوراکی تونست گولش بزنه و مجبورش يه حساب بانکی باز کنه تا پولهایی که میدزده رو بتونه جای کنه امن تری منتقل کنه. سومین اونموقع هنوز دوازده سالهش بود! اصلا چیزی سر در نمی آورد مینسو یک روز بردش بانک و بهش رو امضا کنه و سومین هم فقط گفت چند جا چند تا قلب و خط خطی کشید
گفته باشم اسم دیگه تهیونگ: کیونگسو هست
پارت ۱۳
مرد عصبی همینطور داشت راجع به جاسوس بودن سومین و معلوم نبود چه غلطی داشته میکرده ادامه میداد که پسر عینکی دست به سینه گفت: باز تو از اخبار این خونه جا موندی هیونگ؟ چی؟ پوزخند زد و به سومین نگاه کرد حتی نمیدونی اون کوچولو عروسک جدید منه ؟ چشمهای مرد عصبی و سومین روی هم رفته هشت برابر شد و صدای شوکه ای از گلوی مرد خارج شد : تهیونگ ! لطفا قبل از وحشی بازی اطلاعاتت رو کامل کن هیونگ چند لحظه سومین خرگوشی رو نگاه گرد و نفسش رو حرصی داد بیرون دوباره با اون عوضی سر ناسازگاری برداشتی؟ تهیونگ پوزخند زد فعلا که اون عوضی متاسفانه پدرمه نمیتونم حذفش کنم ! از عروسکمم نمیتونم !بگذرم حالا چیکار میکنیم؟ مرد مجهول غرغرهاشو ادامه داد و وقتی شکست خورد رفت و در روش بهم زد چند لحظه سکوت بود و سومین با جدیت به سنگ کف زمین خیره مونده بود که حضورش رو نزدیک خودش احساس کرد.سر بلند کرد و با دیدنش اونهمه نزدیک جا خورد و ناخواسته گفت سلام تهیونگ دوباره اخمو شده بود. چند لحظه نگاهش کرد و گفت: تشریف داشته باشید بگم برات قهوه بیارن؟ سومین چند لحظه پلک زد و وقتی دوهزاریش افتاد تا کمر خم شد روز خوبی داشته باشید |||
سومین چند لحظه پلک زد و وقتی دوهزاریش افتاد تا کمر خم شد روز خوبی داشته باشید! و خودش رو پرت کرد بیرون چند لحظه قلبش وحشیانه میطپید و نفسهای عمیق کشید خب... حداقل فهمیده بود اسمش چیه...
معلوم نبود اصلا معلوم نبود مینسو از کجا هک اطلاعات بانکی و حتی سایتها و برنامههای الکترونیکی رو یاد گرفته. فقط از چند سال پیش که سومین متوجه شد برادرش سرکار خاصی نمیره ولی وضع مالیشون بهتر شده و کم کم شک کرد؛ وقتی فضولی کرد و تونست سر از کارش دربیاره فهمید برادرش به نابغه ی عوضیه اما مینسو وقتی متوجه فضولی سومین شد با چرب زبونی و وعده وعیدهای الکی و جایزه و خوراکی تونست گولش بزنه و مجبورش يه حساب بانکی باز کنه تا پولهایی که میدزده رو بتونه جای کنه امن تری منتقل کنه. سومین اونموقع هنوز دوازده سالهش بود! اصلا چیزی سر در نمی آورد مینسو یک روز بردش بانک و بهش رو امضا کنه و سومین هم فقط گفت چند جا چند تا قلب و خط خطی کشید
گفته باشم اسم دیگه تهیونگ: کیونگسو هست
- ۴.۴k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط