شب مست یار بودم و در های های او

شب مست یار بودم و در های های او
حیران آن جمال خوش و شیوهای او

گه دست می‌زدم که زهی وقت روزگار
گه مست می‌فتادم بر خاک پای او

#مولانا
دیدگاه ها (۶)

نیست بی روی تو میل گل و برگ سمنمتا شدم بنده‌ات آزاد ز سرو چم...

نام جوئی؟ چو ملک باش نکو کردارقدر خواهی؟ چو فلک باش بلند ارک...

همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابمودر آن خواب بمیرم که ت...

با آن که هیچ ناله به گوشت نمی‌رسدشهری ز دست عشق تو سرگرم شیو...

همه با یار خوش و من به غم یار خوشمسخت کاری است ولی من به همی...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط