درخواستی

#درخواستی💕🌈
چند شاتی از کوک [وقتی مریضی و به خودت نمیرسی باهام دعواتون میشه ...]
درخواستی داشتین بگین
---------------------------------------------------------------------------
صبح زود از خواب نازنینم بیدار شدم و هوا سرد شده بود صدای آب از حموم میومد .... کوک بود دیشب سر لجبازی روی اینکه من لباس گرم بپوشم دعوا کردیم اونم جنگ پالشت ولی بعدش من قبول کردم که بپوشم

هوای خونه واقعا گرم بود اما کوک نمیدونم که می‌گفت هوا سرده و باید لباس پشمی بپوشم ..... عاح من پتانسیل اینو داشتم که لباس خنک تو هوای سرد بپوشم

چند مین بعد .....

پنجره خونمون باز کردم و هوای دل نشین بیرون هوای خونه رو تازه کرد و این هوای خوب رو وارد ریه هام و تک تک سلول های بدنم فرستادم ... که قطره های بارون روی صورتم چکید

داشت بارون می بارید ..... دست عضله ای و مردونه ای دور کمرم حلقه شد

_بیبب باز از حرفم سرپیچی کردی (عصبی و با کمی داد)

+کوک ما باهم در موردش صحبت کردیم
دوست ندارم دوباره از هم دلخور شیم (:

از این هوا لذت ببر کوک همش دعوا
میدونم که دوسم داری منم دوست دارم اما این همه غر زدن زیادی نیست!!!!

زبان راوی

کوک دیونه وار عاشق ات بود و اونو به هر نحوی میخواست ...پسرک فقط معتقد بود که تنها فرشته ای که می‌تونه حالشو خوب کنه ات هست

از اینکه بهش توجه میکرد بخاطر دوست داشتن شدیدش بود و نمی‌خواستم عروسک کوچولوش آسیبی ببینه .....

که کوک آروم لب زد ......
دیدگاه ها (۸)

چیم بنالین 🤌لال نباشین در ضمن فیک برده کوچولو لایک کنین اذیت...

فرشته مرگ part 6وارد اون اتاق شدم نقاشی و خط های بودن که روی...

فصل دوم ``برده کوچولوی من .........ت ویو بلند شدم و از خستگی...

نصف قصری که ات رفته بود ببینه چی اونجاس .؟..

اسم رمان: jk ✨ دختر ناشناس: اوو( صدای خیلی اهم اهمی) ددی میش...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۳ توی بیمارستان با هم صحبت کردیمهلن : عش...

رز وحشی پارت۵ { پنج ماه بعد} ات...الان پنج ماه که از ما جرای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط