پارت نوشته ادمین سارا
پارت ۱۱ ( نوشته ادمین سارا )
#محیا
اعصابش خورد بود از اینکه مجبور بود برام بزاره !!
دکتر: همش تقصیر خودته !! بهت گفتم قهوه نخور ! مجبورم اینطوری بهت کمک کنم تا نفس بکشی !
نمی تونستم حرف بزنم. انگار واقعا دوسم داشت ! سرمو تکون میدادم
دکتر: نمیفهمم چی میگی ! منظورت چیه !؟
قیافه پوکر گرفتم و نگاهش کردم. خب اسکل ملومه با این لوله نمیتونم جوابت رو بدم .. با دستم علامت دادم که یه چیزی بیار بنویسم ! یه دفتر آورد...
من: میدونم همش تقصیر خودمه پس نمیخواد احساس گناه کنی!
دکتر: میشه یکمی باهم صحبت کنیم !؟
من: صحبت هاتو گذاشتی الان بکنی؟ وقتی من نمیتونم حرف بزنم؟😐 بگو اشکالی نداره !
دکتر: واقعا به من احساسی نداری؟!!
من: نه ندارم !! نه فقط تو بلکه هیچکی!
دکتر: محیا !! بازم جبهه گرفتی ؟ من کاری ندارم... اگه فکر میکنی نمیتونی به خاطر بیماری قلبیت .. باید بهت بگم من با آگاهی کامل از بیماریت اینو گفتم !!
رسما دیوونه بود ..
من: میدونی چند سال از من بزرگ تری ؟ جای داداشم رو داری؟ من فقط ۲۰ سالمه...۷ سااال
دکتر: به نظر من سن یه عدده! الکی سن رو بهانه نکن !
من: میدونی اگه بابام بفهمه تو بهم علاقه داری و اینطوری باهام صحبت میکنی کارت رو یکسره میکنه !!
خنده اش گرفت ..
دکتر: اوه اوه ! پس فردا باید بهش بگم که دوست دارم !
نههه! داشتم دیوونه میشدم. لعنت به این لوله اگه نبود... سرمو تند تند تکون میدادم ..
دکتر: چیه مگه ؟ بالاخره باید بدونه بابات !
عجب آدمی بود ... مجبور بودم دروغ بگم تا دس از سرم برداره
من: من یکی دیگه رو دوست دارم !!
تا این جمله رو از روی دفتر خوند متعجب نگاهم میکرد! فکر میکرد دارم شوخی میکنم ..
دکتر: ت..تو که گفتی کسی رو دوست نداری!! پس چیشد؟
من: اگه باور نمیکنی تا فردا بهش بگم بیاد دیدنم !
از اینکه دورغ می گفتم بهش خیلی اعصابم خورد شد و دستگاه شروع کرد صدا دادن ..
دکتر: دیگه بسه ! بگیر بخواب ! من میرم بخوابم! تا اون موقع توهم استراحت کن !
رفت بیرون و دفترمو با خودش برد... ناراحت شد.. با این لوله لنتی نمیتونستم بخوابم ! هیچ کاری نمیتونستم بکنم ! چشمامو بستم و کم کم خوابم برد.. نصفه شب با تیر کشیدن قلبم بیدار شدم .. بی اختیار دکمه رو زدم پرستار اومد روی سرم علائمم رو چک کرد. با بدو رفت بیرون ! خیلی درد داشتم هم باز پسره اومد بالای سرم !! یه چیز آورد تا براش بنویسم !
دکتر: درد از ۱ تا ۱۰ نمره بده !!😰
من: ۷
دکتر: درد موضعی میاد یا گسترده اس ؟
خواستم بنویسم که از درد به خودم پیچیدم و همه چی از دستم افتاد ! هیچی رو نمی دیدم! فقط صدای پرستار و دکتر توی سرم میپیچید ! یه ماده دردناک وارد انژوکت کردن ! بعدش واقعا چیزی رو حس نکردم.
#محیا
اعصابش خورد بود از اینکه مجبور بود برام بزاره !!
دکتر: همش تقصیر خودته !! بهت گفتم قهوه نخور ! مجبورم اینطوری بهت کمک کنم تا نفس بکشی !
نمی تونستم حرف بزنم. انگار واقعا دوسم داشت ! سرمو تکون میدادم
دکتر: نمیفهمم چی میگی ! منظورت چیه !؟
قیافه پوکر گرفتم و نگاهش کردم. خب اسکل ملومه با این لوله نمیتونم جوابت رو بدم .. با دستم علامت دادم که یه چیزی بیار بنویسم ! یه دفتر آورد...
من: میدونم همش تقصیر خودمه پس نمیخواد احساس گناه کنی!
دکتر: میشه یکمی باهم صحبت کنیم !؟
من: صحبت هاتو گذاشتی الان بکنی؟ وقتی من نمیتونم حرف بزنم؟😐 بگو اشکالی نداره !
دکتر: واقعا به من احساسی نداری؟!!
من: نه ندارم !! نه فقط تو بلکه هیچکی!
دکتر: محیا !! بازم جبهه گرفتی ؟ من کاری ندارم... اگه فکر میکنی نمیتونی به خاطر بیماری قلبیت .. باید بهت بگم من با آگاهی کامل از بیماریت اینو گفتم !!
رسما دیوونه بود ..
من: میدونی چند سال از من بزرگ تری ؟ جای داداشم رو داری؟ من فقط ۲۰ سالمه...۷ سااال
دکتر: به نظر من سن یه عدده! الکی سن رو بهانه نکن !
من: میدونی اگه بابام بفهمه تو بهم علاقه داری و اینطوری باهام صحبت میکنی کارت رو یکسره میکنه !!
خنده اش گرفت ..
دکتر: اوه اوه ! پس فردا باید بهش بگم که دوست دارم !
نههه! داشتم دیوونه میشدم. لعنت به این لوله اگه نبود... سرمو تند تند تکون میدادم ..
دکتر: چیه مگه ؟ بالاخره باید بدونه بابات !
عجب آدمی بود ... مجبور بودم دروغ بگم تا دس از سرم برداره
من: من یکی دیگه رو دوست دارم !!
تا این جمله رو از روی دفتر خوند متعجب نگاهم میکرد! فکر میکرد دارم شوخی میکنم ..
دکتر: ت..تو که گفتی کسی رو دوست نداری!! پس چیشد؟
من: اگه باور نمیکنی تا فردا بهش بگم بیاد دیدنم !
از اینکه دورغ می گفتم بهش خیلی اعصابم خورد شد و دستگاه شروع کرد صدا دادن ..
دکتر: دیگه بسه ! بگیر بخواب ! من میرم بخوابم! تا اون موقع توهم استراحت کن !
رفت بیرون و دفترمو با خودش برد... ناراحت شد.. با این لوله لنتی نمیتونستم بخوابم ! هیچ کاری نمیتونستم بکنم ! چشمامو بستم و کم کم خوابم برد.. نصفه شب با تیر کشیدن قلبم بیدار شدم .. بی اختیار دکمه رو زدم پرستار اومد روی سرم علائمم رو چک کرد. با بدو رفت بیرون ! خیلی درد داشتم هم باز پسره اومد بالای سرم !! یه چیز آورد تا براش بنویسم !
دکتر: درد از ۱ تا ۱۰ نمره بده !!😰
من: ۷
دکتر: درد موضعی میاد یا گسترده اس ؟
خواستم بنویسم که از درد به خودم پیچیدم و همه چی از دستم افتاد ! هیچی رو نمی دیدم! فقط صدای پرستار و دکتر توی سرم میپیچید ! یه ماده دردناک وارد انژوکت کردن ! بعدش واقعا چیزی رو حس نکردم.
- ۱۸.۰k
- ۲۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط