سناریودرخواستی

#سناریو‌درخواستی
#سناریو‌بی‌تی‌اس



وقتی به عنوان دوست دخترشون میری خونشون و اونجا همه فامیل هستن و همه ی دخترای فامیل لزن و معلومه که روت کراش دارن



یونگی: وقتی تو رو به خانوادش معرفی کرد خبری از لز بود دختر داییش نداشت، پس وقتی دختر داییش سعی به نزدیک شدن بهت داشت اصلا حواسش نبود و تو هم اصلا اهمیت نمیدادی و فکر میکردی که میخواد باهات دوست بشه و تو هم دوست داشتی که یه دوست صمیمی تو خانواده دوست پسرت داشته باشی پس باهم تو رفت و آمد بودید و بیرون می‌رفتید و خرید می‌رفتید و روزایی که یونگی شبا نمیومد خونه، میومد پیشت میموند.
یه روز که یونگی شب قرار بود دیر به خونه مشترکتون بیاد، اومد پیشت و یه فیلم گذاشتید که اصلا خبر از صحنه‌دار بودنش نداشتید ولی خب وقتی صحنه دار شد تلوزیون رو خاموش کردی ولی خیلی دیر بود و اون روت خیمه زده بود. داشتی تقلا میکردی که ولت کنه که یونگی رسید و تو اون حالت دیدتون. بدون هیچ حرفی دختر داییش رو ازت جدا کرد و انداختش از خونه بیرون و عصبی بهت خیره شد. همه چیز رو براش تعریف کردی و یونگی ارتباطش رو با خانواده داییش قطع کرد.


لایک یادتون نره🫰
دیدگاه ها (۱)

#سناریو‌درخواستی #سناریو‌بی‌تی‌اس وقتی به عنوان دوست دخترشون...

#سناریو‌درخواستی#سناریو‌بی‌تی‌اسوقتی به عنوان دوست دخترشون م...

سلام شکوفه های گیلاس🌸سناریو و فیک از بنگتن و اسکیز مینویسم د...

تکپارتی تام

خیانت

عشق غیر منتظره پارت18

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط