من و تو

من و تو
Part31
 

ا. ت ویو
لباس منو خریدیم و رفتیم تا برای کوکی لباس داماد ب خریم خیلییییی خوشحال بودیم
رفتیم توی ی مغازه تا لباس هاشو امتحان کنه

کوک: این خ وبه

ا. ت: نوچ

کوک: این چی

ا. ت: خیر هرچی انتخواب میکرد بهش نمیومد اخر به ی کت و شلوار که کاملا برازنده کوک بود به چشمم خورد دادم بهش و رفت تا بپوشتش یکم به کت شلواری دیگه نگاه کردم تا کوک بیای که یهو صدای کوک اومد

کوک: چطوره

ا. ت: وایییی خدایا چقدر جنتلمن شدی

کوک: چشماتون جنتلمن میبینه بعد دوتایی باهم خندیدیم بریم حساب کنیم

ا. ت: همم بریم رفتیم لباس رو حساب کردیم و از مغازه زدیم برون

کوک: اتم

ا. ت: همم

کوک: بریم شهربازی بعدشم خوش بگذرونیم

ا. ت: واییی نگوووووو بریم

کوک : بریم

ا. ت: رفتیم شهر بازی و کلی بازی کردیم و غذا خوردیم سر غذا از خاطرات بچگی همون میگفتیم و کل وقتمون و تا ساعت 8 شب تو شهر بازی بودیم اخرش رفتیمو چرخو فلک سوار شدیم منو اون بودیمو ی حسو حال خوب

ویو توی چرخو فلک ا. ت و کوک

ا. ت: به بیرون نگاه میکردم  و موهام جلوی چشمم رو گرفته بود که کوک موهامو با دستای گرمش داد پشت گوشم

کوک: این حسو خیلی دوست دارم تو چی

ا. ت: هممم منم  خیلی حرکتش یهویی بود که گونمون بوسید تو شک بودم

کوک: دوسش نداشتی

ا. ت: م.. من نه فقط خیلی یهویی بود

کوک: اروم دستمو بردم تو گردنش و اروم به لباش نزدیک شدم اروم اروم بوسیدمش و اونم باهام خیلی همراهی کرد این حسو داشتم انگار.... انگار بهم ارامش میداد

ا. ت: اروم اروم بهم نزدیک شدن لبامو بوسید حس خیلی قشنگی بود ی ارامش خواصی بهم میداد بعد چند دقیقه بعد ازم جدا شدن باهم گفت ی م

ا. تو. کوک: حس.... قشنگی... بود

ا. ت : بعدش رفتیم سمت ماشین و سوار شدم

ویو ماشین

کوک: امشب خوش گذشت

ا. ت: اره هههه عالی بود

کوک: ی نیش خند کوچیک زدو گفت خوبه که دوست داشتی

ا. ت: هومم کمکم خوابم برد و تو ماشین پلکام رفتن روهم

کوک: سرمو برگردوندم دیدم به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده وقتی رسید سیدیم به عبارتم و ا. تو براید استایل بغل کردم و وقتی رفتم تو خونه دیدم مادر و پدرم اونجا بودن از تعجب شاخ دراوردم

ب. ک: وای که چقدر بهم میاین

م. ک: حالا اینو ول کن کجا بودین تا الان چرا گوشیتونو جواب نمیدادین

کوک: مگه بهمون زنگ زدین

م. ک: بله هم به تو هم به عروس خوشگلم

کوک: هیجا رفتیم برای عروسی خرید کردیم و رفتیم شهر بازی الانم که اینجاییم

ب. ک: باشه برین استراحت کنید

م. ک: اومدیم که برای عروسی حاضر باشیم برای همین شب میمونیم

کوک: ب اشه برین اوتاق به خدمتکارا میگم ملافه و پتو جدید بدن بهتون فلا شب بخیر ( کوک رفت)

م. ک: دیدی چقدر بهم میان ای خدا برای همن انگار
..........
دیدگاه ها (۰)

من و تو Part32ا. ت ویو صبح داشتم خواب میدیدم که با صدای بم و...

Part17ا.ت ویو صبح وقتی صبح بیدار شدم تو بغد یونگی بودم با تک...

Part16ا.ت ویوبا اعضا رفتیمو کلی گشتیم و خیلی خوش گذشت انقد خ...

Part15 یونگی ویو بعد از دیدن فیلم به ا.ت گفتم بره لباس بپوشه...

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۸ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط