باران خون p29 s2
نامجون:اينجا چه خبره؟
ا/ت: هيچى ( نگاه به سمن كانگ جون(ولى اون اونجا نبود))
نامجون: با كسى حرف ميزدى؟
ا/ت: فكر ميمنم خيالاتى شدم…بيخيالش؛ تو چرا بيدار شدى؟
نامجون: صداى تورو شنيدم فكر كردم سونگمين اومده دارين دعوا ميكنين
ا/ت:نه عزيزم برو بخواب من ميرم از جونگهو يك سرى بزنم
(پرش دوسال بعد)
پ. ن: ايده ديگه اى نداشتم😂😩
ويو ا/ت
امروز تولد جونگهو بود تصميم گرفتم امسال براش يك تولد باشكوه بگيرم؛تولد 5سالگيش
بالاخره موقش رسيد ؛ ذوق و ترس رو همزمان باهم داشتم
با نامجون هماهنگ كرده بوديم تا جونگهو رو براى امروز صبح وقتي از خواب پا ميشه سورپرايز كنيم
(فلش بك ديشب)
ويو ا/ت
با نامجون كل شبو بيدار بوديم تت فردا صبح جونگهو رو سورپرايز كنيممن كيك رو درست ميكردم و نامجون هم اتاق پذيرايى رو تزئين ميكرد
ا/ت :عزيزم كارت تموم شد
نامجون: يكم ديگه مونده
ا/ت: مياى كمكم؟
نامجون: البته
نامجون اومد كمكم تا كيك رو باهم تزئين كنيم
روش نوشتم"تولدت مبارك ومپرياى كوچولو"
نامجون هم دورشو با شكلات و خامه پر كرد
ا/ت : بزارش تو يخچال من ميرم مطمعن شم خوابه
نامجون: باشه
(ا/ت به اتاق جونگهو رفت و ديد خوابه پس برگشت )
نامجون: يك وارث ديگه شركت ميره
ا/ت:خوشحالم اون شركتو نفروختي؛من خيلى دوسش دارم اونجا جايى بود كه من با تو اشنا شدم
نامجون: البته درسته
ا/ت :خسته شدم🥴
نامجون :برين بخوابيم…
( پرش به فردا صبح )
ويو نامجون…
ا/ت: هيچى ( نگاه به سمن كانگ جون(ولى اون اونجا نبود))
نامجون: با كسى حرف ميزدى؟
ا/ت: فكر ميمنم خيالاتى شدم…بيخيالش؛ تو چرا بيدار شدى؟
نامجون: صداى تورو شنيدم فكر كردم سونگمين اومده دارين دعوا ميكنين
ا/ت:نه عزيزم برو بخواب من ميرم از جونگهو يك سرى بزنم
(پرش دوسال بعد)
پ. ن: ايده ديگه اى نداشتم😂😩
ويو ا/ت
امروز تولد جونگهو بود تصميم گرفتم امسال براش يك تولد باشكوه بگيرم؛تولد 5سالگيش
بالاخره موقش رسيد ؛ ذوق و ترس رو همزمان باهم داشتم
با نامجون هماهنگ كرده بوديم تا جونگهو رو براى امروز صبح وقتي از خواب پا ميشه سورپرايز كنيم
(فلش بك ديشب)
ويو ا/ت
با نامجون كل شبو بيدار بوديم تت فردا صبح جونگهو رو سورپرايز كنيممن كيك رو درست ميكردم و نامجون هم اتاق پذيرايى رو تزئين ميكرد
ا/ت :عزيزم كارت تموم شد
نامجون: يكم ديگه مونده
ا/ت: مياى كمكم؟
نامجون: البته
نامجون اومد كمكم تا كيك رو باهم تزئين كنيم
روش نوشتم"تولدت مبارك ومپرياى كوچولو"
نامجون هم دورشو با شكلات و خامه پر كرد
ا/ت : بزارش تو يخچال من ميرم مطمعن شم خوابه
نامجون: باشه
(ا/ت به اتاق جونگهو رفت و ديد خوابه پس برگشت )
نامجون: يك وارث ديگه شركت ميره
ا/ت:خوشحالم اون شركتو نفروختي؛من خيلى دوسش دارم اونجا جايى بود كه من با تو اشنا شدم
نامجون: البته درسته
ا/ت :خسته شدم🥴
نامجون :برين بخوابيم…
( پرش به فردا صبح )
ويو نامجون…
- ۲.۲k
- ۲۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط