ات با دردی که توی قلبش احساس میکرد از خواب بیدار شد و با

ا.ت با دردی که توی قلبش احساس میکرد از خواب بیدار شد و با چهره‌ی تهیونگ که بهش لبخند میزد و دستش که موهاشو نوازش میکرد روبه رو شد.
لبخندی زد و سعی کرد نرمال رفتار کنه.
ولی نشد!
دیگه وقتش رسیده بود!
درد کل وجودشو گرفت...حتی نتونست داد بزنه و آخی بگه.
ا.ت:ت.تهیونگ....گمونم دیگه وقت خداحافظیه...عاشقتم...!
تهیونگ:چ.چی داری میگی ا.ت؟ توکه حالت خوب بود! ا.ت!
ا.ت با لبخندی که روی لبش بود چشماشو بست.
برای همیشه...!
ولی تهیونگ نمیخواست قبولش کنه:طاقت بیار عزیزم!طاقت بیار!
با لباسی پوشیده نپوشیده از عمارت زد بیرون و به سمت بیمارستان نزدیک عمارت دویید.
تهیونگ:نجاتت میدم عزیزم...طاقت بیار!
.
.
.
تن بیجون ا.ت گوشه ای از خیابون پرت شده بود و بدن خونی و بیروح تهیونگ گوشه‌ای دیگه...
تهیونگ با ماشینی توی راه تصادف کرد و روح دوتاشون باهم به سمت آسمونا پرواز کرد...!:)
...
(های گایز ببخشید اگه باعث شدم ناراحت بشید...ولی این فیکو با کل وجودم نوشتم:) میدونید...اینکه دو نفر باهم عشق بازی میکنن فقط از روی هوس و نیاز نیست! وقتی به نفر بدن معشوقشو لمس میکنه عشقشو به اون ابراز میکنه...!امیدوارم یه روز با کسی که از ته دلتون عاشقشید تجربش کنید:)
دوستدار شما:
مین لیلی
دیدگاه ها (۰)

(درخواستی)*توجه! این فیک میتواند خیلی درد آور یا ناراحت کنند...

#استوری درخواستی

#استوری درخواستی

_-one-shot

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط