کجای قصه

کجایِ قصه
نگفته ام دوستت دارم ؟؟
بگذار فکر کنم ...
هیچ کجا انگار !
تا یادم می آید
بهانه هایم هم پر بود از فریاد
فریادِ اینکه
دیــــــــــوانه ! من دیوانه ی توام ..
اما ببخش مرا!
انگار همچون کودکی نوزاد بوده ام
که هرچه تقلا می کند
کسی نمی فهمد
که شیر نمی خواهد..
که گرمایِ تنِ مادر می خواهد..
اما ..
حالا می نویسم
بارها بخوان
بلند بخوان
دیــــــــــــــوانه
دوستت دارم...



ممنون که هستی:)♡
دیدگاه ها (۱۳)

حسین جان...دشمن برای گندم رِی تیغ تیز کرد! اِی تف بر این زما...

دلــم برا یه سفــر مشهــد دو نفـ♡ـرونـ؎ کلی تنگــه:-( همـه ر...

امـ♡ـروز یه عـالمـــ؎ خـوشحـالمممممممㄟ(ツ)ㄏخوشحالیممممم خیلیم...

یه شروع جدید.... به توکل نام اعظمت یا الله وقتی میرم سر گالر...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط