قلم از دست من افتاد و

قلم از دست من افتاد و
تمام دفترم خیس شد
نمیدانم چرا تا از عشق میگویم
دو دیده خون میگردد و جایی را نمیبینم
مرا نامت غرق میکند در عشق
واین دریای بی ساحل
بگیرد عاقبت از من
همین عمر بی حاصل را

#ح_گودرزی

#ستایش_قلب_سربی
#دلنوشته
#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

آنکه در جامِ دلم بـاده ی ناب است توییآنکه از دوریِ تـو در تب...

دیدار جهان بی تو غم انگیز شد ، ای یار !انگار ، بهاری است که ...

نیمی از عشقت روشنایی و نیم دیگرش تاریکی ستیک بام و دو هواستش...

.لعل سیراب به خون تشنه لب یار من استوز پی دیدن او دادن جان ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط