با تو خوشبخت میشوم یک روز این تجسم برای من کافیست

با تو خوشبخت می‌شوم یک روز: این تجسم برای من کافی‌ست
اینکه شاید تو هم دچار منی... این توهم  برای من کافی‌ست

پشت ِ این اشک‌ها صبورم من؛ مثل دیوانه‌های زنجیری
امتحان کن چگونه می‌میرم؛ یک تبسم برای من کافی‌ست

مثل ِ یک وسوسه به دور تنم؛ با تو و عطر ِ تو می‌آمیزم
گرچه دوری؛ تو دوری از دستم؛ بوی گندم برای من کافی‌ست

پوستم از تو باز می‌ترکد! و تو مرگ ِ مرا نمی‌بینی
در تو زنده بگور خواهم شد؛ این تلاطم برای من کافی‌ست

ابرهای سیاه دور وبرم؛ من از این ابرها نمی‌ترسم
پرم از احتمال ِ تهمت‌ها؛ حرف ِ مردم برای من کافی‌ست

مردم این عشق را نمی‌فهمند؛ وتو مجبورِ کنار کسی؛
من که مجبور کنار کسی: این تفاهم! برای من کافی‌ست

اینکه قلبت برای من باشد و در آغوش ِ دیگری باشی
پشت ِ این درد مشترک؛ تنها؛ نیمه‌ایی گم برای من کافی‌ست

توی این رو زهای تکراری؛ پشت ِ دیوارها نباید ماند
فکر یک انقلاب پر آشوب؛ پر تحٌکم برای من کافی‌ست؛

تا شبی در کنار ِ تو باشم؛ با تو آن لحظه را نفس بکشم
و جهان را بهم بریزم باز؛ یک تبسم برای من... کافی‌ست!....

#بهار_حق‌شناس
دیدگاه ها (۲۵)

بارانخیال توستمی آید ،شدید می شود ،صورتم را خیس می کند ...با...

ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﭘﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺿﻄﺮﺍﺭﯼ ﺍﻡ ! ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﻨﻨﺪ ﻭ ﺟﺰ ...

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کن...

داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست ای بسا خنده که از گریه غم...

یک روز به دیدنت می‌آیمبرای شنیدن صدای قلبت،سرم را بر روی سین...

رمان چرا به من نمی پیوندی؟........یک روز بهاری بود من و دوست...

دوپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط