پارت 2
پارت 2
عصبانیت تو چشماش رو نمیتونم توصیف کنم
از شدت خشم مشتش رو بالا اورد و کوبید به دیوار کنار سرم
جونگکوک: لعنت بهت ا/ت لعنت بهت میدونی من تحمل شنیدن این حرف ها رو ندارم و دوباره تکرارشون میکنی
وای بدبخت شدم حالا هیچکی نمیتونه جلوش رو بگیره
با سوزش که به بدنم وارد شد از شدت درد روی زمین افتادم هر چقدر بیشتر داد میزدم شدت ضربه هاش بشتر میشد تا اینکه خشته شد
و از اتاق خارج شد و منو با این درد تنها گذاشت
تقصیر خودمه من اصرار کرده بودم بریم بار البته اونم کم مقصر نیست چطور میتونه اینطور بزندم
از شدت درد از هوش رفتم
چشمام رو که باز کردم خودم رو روی تخت و داخل اتاقمون دیدم زخمام هم باندپیچی شده بودن
جونگکوک همینه روی من حساسه و حتی بخاطرش حساسیتش به خودمم رحم نمیکنه ولی محبتش بهم حتی لحظه ای کم نمیشه
پایان
عصبانیت تو چشماش رو نمیتونم توصیف کنم
از شدت خشم مشتش رو بالا اورد و کوبید به دیوار کنار سرم
جونگکوک: لعنت بهت ا/ت لعنت بهت میدونی من تحمل شنیدن این حرف ها رو ندارم و دوباره تکرارشون میکنی
وای بدبخت شدم حالا هیچکی نمیتونه جلوش رو بگیره
با سوزش که به بدنم وارد شد از شدت درد روی زمین افتادم هر چقدر بیشتر داد میزدم شدت ضربه هاش بشتر میشد تا اینکه خشته شد
و از اتاق خارج شد و منو با این درد تنها گذاشت
تقصیر خودمه من اصرار کرده بودم بریم بار البته اونم کم مقصر نیست چطور میتونه اینطور بزندم
از شدت درد از هوش رفتم
چشمام رو که باز کردم خودم رو روی تخت و داخل اتاقمون دیدم زخمام هم باندپیچی شده بودن
جونگکوک همینه روی من حساسه و حتی بخاطرش حساسیتش به خودمم رحم نمیکنه ولی محبتش بهم حتی لحظه ای کم نمیشه
پایان
- ۳.۶k
- ۰۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط