باز باران
.
باز باران ...
با لطافت... میچکد بر روی صورت...
آسمان شاد است این بار...
بارانش از سر شوق است نه از غم اینبار...
آفتابش پا برجاست...
گیسوان خورشیدش پریشان...
ابری عاشق در میان آبی آسمان پیداست... به گمانم فصلمان فصل وصال است اینبار...
زیر این باران زیبا گیسوانت را بیفشان... خود رها کن همچو رودی...
رقص و نازت را به پا کن...
چتر ها جایی ندارند زیرِ این باران عُشاق...
دست ها را چتر یکدیگر کنید...
دلها را صاف...
خنده را از بر کنید...
عاشقی کردن قشنگ است عشق را معنا کنید...
رضوان_کردی
دخترپاییز
باز باران ...
با لطافت... میچکد بر روی صورت...
آسمان شاد است این بار...
بارانش از سر شوق است نه از غم اینبار...
آفتابش پا برجاست...
گیسوان خورشیدش پریشان...
ابری عاشق در میان آبی آسمان پیداست... به گمانم فصلمان فصل وصال است اینبار...
زیر این باران زیبا گیسوانت را بیفشان... خود رها کن همچو رودی...
رقص و نازت را به پا کن...
چتر ها جایی ندارند زیرِ این باران عُشاق...
دست ها را چتر یکدیگر کنید...
دلها را صاف...
خنده را از بر کنید...
عاشقی کردن قشنگ است عشق را معنا کنید...
رضوان_کردی
دخترپاییز
- ۳۷۸
- ۱۴ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط