یک کلبهی خراب و کمی پنجره


یک کلبه‌ی خراب و کمی پنجره
یک ذره آفتاب و کمی پنجره
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
در این سیاه چال سراسر سوال
چشم و دلی مجاب و کمی پنجره
بویی ز نان و گل به همه می‌رسید
با برگی از کتاب و کمی پنجره
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره..

#قیصر_امین_پور

@foroogh_shamloo
دیدگاه ها (۶)

از لای موهایش چه می‌خواهد ببرد بادوقتی تمام عطرشبین انگشتان ...

«أتَعلمُ مَا هُوَ الحَنين؟الحَنينُ هُوَ حينَ لَا يَستطيعُ ال...

ما خسته‌ایم از این قفسِ صد هزار قفلدلتنگی وکدورت وغربت بهانه...

دیگر به بخشی از تو قانع نیستمآریبا هرچه داری دوست می‌دارم مر...

عمارت جونگکوک شبیه قصر نبود… بیشتر شبیه چیزی بود که سایه‌ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط