این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...


👤 #فاضل_نظری
دیدگاه ها (۷)

یک غزل آورده ام ، یک بوسه جایش میدهی ...بوسه ای کشدار و طولا...

منتظر هستم ، مسلح کن تفنگ دیگریسمت من شلیک کن حالا فشنگ دیگر...

من رودخانه ای را میشناسمکه با دریا قهر کردو عاشقانه به فاضلا...

‎فرق میکند جانم‎ابرازِ احساساتِ ساعتِ یک ظهر‎با ساعتِ دهِ ش...

رفتم از شهرِ تو هرگز نگرانم نشدی ،سوختم در غم و پیگیرِ جهانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط