پارت

#پارت265

_آخیییییش ، بفرما اینم بیرون!

عاطفه به نیمکت تکیه داد و سرش را بالا گرفت و به شاخه های درختی که روی نیمکت سایه انداخته بود نگاه کرد.
هوا خنک بود و باد آرام و ملایمی ک ب صورتش میخورد ، آرامش خاصی به او میداد!
حسابی غرق خودش بود که فرشید گفت :

_زشته ها من روزبه رو بی خبر ول کردم اومدم اینجا!

عاطفه سرش را چرخاند و به فرشید نگاه کرد ، ابرویی بالا انداخت و گفت:

_مگه نگفتی مهری اومده عیادتش؟

فرشید سرش را تکان را تکان داد.

عاطفه_ خب پس فعلا دوتا سر خر نمیخواد ، بعدم میریم بش سر میزنیم!

فرشید خندید .

_آره وقتی بم زنگ زدی قشنگ ی نفس راحت کشید !

عاطفه پاهایش را از روی زمین برداشت و به طرف فرشید چرخید و چهار زانو روی نیمکت نشست !

_فرشید فرشید!!

فرشید با لبخنده نگاهش کرد .

_چیه جیغ جیغو؟

عاطفه: دلم یهویی از اون بستنی چوبی دوقلو ها خواس!

سرش را روی شانه اش خم کرد و با مضلومیت ساختگی گفت:

_واسم میخری؟

فرشید بلند خندید و دست جلو برد و شالش را روی صورتش کشید و هم زمان گفت :

_امان از دست تو !

عاطفه جیغی کشید از اینکه شال و موهایش را بهم ریخته بود و فرشید بلند شد و دنبال بستی چوبیِ دوقلو رفت .

_از جات تکون نخور تا بیام!

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت266دو سه دقیقه ای بیشتر از رفتن فرشید نمیگذشت !عاطفه سا...

#پارت268فرشید به عاطفه که خیره به بستنی اش بود نگاه کرد .ضرب...

#پارت264_خداروشکر عاطفه زنگ زد وگرنه میخواست همین جا بشینه م...

#پارت263_نمیخورم فرشید وا نکن اونو!فرشید چنگالی درون قوطی کم...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۵ (。☬⁠。⁠)⁩تهیو...

。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۴ (。☬⁠。⁠)⁩مین جی...

نانا آرام انگشتش را روی یکی از کلاویه‌های پیانو گذاشت. لرزش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط