بیبیکوچولومن

بیبی_کوچولو_من
Part: ¹⁸

اتاق کنفرانس کم‌کم پر شد. پدرم، چند تا از اعضای هیئت مدیره و... جیمین با اون لبخند همیشگی‌ش، درست نشسته بود کنار صندلی من.

جونگ‌کوک با چشم‌هایی که از حسادت برق می‌زد، اومد و رفت سمت صندلی دیگه‌ای... ولی نه، نمی‌تونست تحمل کنه. صاف اومد نشست سمت دیگه‌ی من.

الان من مونده بودم وسط دو تا مرد، که یکی‌شون داشت با نگاهش جفت دیگه رو می‌کشت!

جیمین (خم شد سمتم و آروم گفت): قبل جلسه وقت داری ناهار بریم؟ یه رستوران تازه نزدیک شرکته باز شده...

جونگ‌کوک (وسط حرفش پرید): ناهار؟ نه نمی‌تونه! ما با هم قراره بریم بیرون. برای پروژه باید یه چیزایی خرید کنیم.

اِ... من نمی‌دونستم قراره بریم؟

جونگ‌کوک: چون همین الان فهمیدی. برنامه‌ی لحظه‌آخریه.

جیمین لبخندش کمرنگ شد ولی ساکت موند.

جلسه شروع شد، من داشتم ارائه می‌دادم که...

جیمین یه کاغذ کوچیک کشید بیرون و یواش داد دستم. روش نوشته بود:
«اگه منصرف شدی از اون برنامه‌ی لحظه‌آخری، من همچنان پایه‌م.»

جونگ‌کوک تیز نگاه کرد... کاغذو دید. اخم کرد.

جونگ‌کوک (زیر لب): خیلی پایه‌ای... الان می‌خوای پایه‌ی صندلی‌تو بکَنم؟

من نتونستم جلوی خنده‌مو بگیرم. نصفه خندیدم وسط ارائه، و پدرم با اخم نگاهم کرد.
پدر.ا: خانم مهندس...؟ چیزی هست؟

نه نه، ببخشید. ادامه می‌دم.

جونگ‌کوک آروم تو گوشم زمزمه کرد: بعد جلسه، با من میای. وگرنه خودم میام دنبالت، با گونی.

اوه گود! تهدید مافیایی شد الان؟

جونگ‌کوک: اسمشو بذار مراقبت ویژه، کوچولوی دردسرساز...


---

پایان پارت ۱۸

#جونگکوک #جئون_جونگکوک #جیمین #پارک_جیمین #کیپاپ #بی_تی_اس #آرمی #بنگتن #بنگتن_بویز #موسیقی #کیدراما #سرگرمی #رمان #فیک #فیک_بی_تی_اس #رمان_بیبی_کوچولوی_من #فیک_جونگکوک
دیدگاه ها (۷)

عاشقشممممممم>>‌‌بهترین انیمه عمرم،از دستش ندید.....‌‌‌‌‌‌‌‌#...

این پست اگه بالا 50 تا لایک و کامنت بخوره 10یا12 پارت از رما...

#بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁷تقریباً تا ظهر درگیر طراحی بودیم. الب...

بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁵وقتی از کافه برگشتم بالا، جونگکوک لم د...

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط