بمان کنار دلم من غیر از نوشتن نوازش هم بلدم
پسر بزرگتر به دختر حمله ور شده و ا.ت چشم هایش را به سرعت بست و منتظر حرکت بعدی پسر شد اما در کمال نا باوری پسر بزرگتر روبه روی صورت او ایستاده بود
جونگ کوک : این کارو کردم تا دیگه بدون اجازه وارد اتاق مردم نشی اسم من جونگ کوک و تنها قاتل این تیمارستان هستم
دختر با شنیدن اسم قاتل لرزه ای به تنش افتاد چشم هایش را ارام باز کرد و به صورت پسر بزرگتر نگاهیی انداخت اون پسر زیبایی برایش کمترین وصف بود گویا دختر کوچک پسری به زیبایی اون ندیده بود
ا.ت : من .. متاسفم .. فقط این اتاق منو سمت خودش جذب کرد ...خیلی متاسفم
دختر بعد کامل کردن جمله اش با قدم هایی تند اتاق را ترک کرد و پسر بزرگتر را با کلی سوال در ذهنش تنها گزاشت
.....................................
قلب بی جنبه اش هنوز هم محکم داخل سینه اش میتپید از نظر دختر اون الهه ی پرستیدنی برای اسم یک قاتل سریالی بیگناه به نظر میرسید روی یکی از نیمکت های حیاط نشسته بود و تمام مدت به اون پسر فکر میکرد که صدای فریاد نگران برادرش به گوشش میرسید .....
جونگ کوک : این کارو کردم تا دیگه بدون اجازه وارد اتاق مردم نشی اسم من جونگ کوک و تنها قاتل این تیمارستان هستم
دختر با شنیدن اسم قاتل لرزه ای به تنش افتاد چشم هایش را ارام باز کرد و به صورت پسر بزرگتر نگاهیی انداخت اون پسر زیبایی برایش کمترین وصف بود گویا دختر کوچک پسری به زیبایی اون ندیده بود
ا.ت : من .. متاسفم .. فقط این اتاق منو سمت خودش جذب کرد ...خیلی متاسفم
دختر بعد کامل کردن جمله اش با قدم هایی تند اتاق را ترک کرد و پسر بزرگتر را با کلی سوال در ذهنش تنها گزاشت
.....................................
قلب بی جنبه اش هنوز هم محکم داخل سینه اش میتپید از نظر دختر اون الهه ی پرستیدنی برای اسم یک قاتل سریالی بیگناه به نظر میرسید روی یکی از نیمکت های حیاط نشسته بود و تمام مدت به اون پسر فکر میکرد که صدای فریاد نگران برادرش به گوشش میرسید .....
- ۴.۸k
- ۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط