در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم

در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم

عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حور پریوش دارم

گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
من به آه سحرت زلف مشوش دارم

گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست
من رخ زرد به خونابه منقش دارم

گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد
نقل شعر شکرین و می بی‌غش دارم

ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من
جنگ‌ها با دل مجروح بلاکش دارم

حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم...

# عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۸)

‍ بیا این پلک خیسم را بکن چتری برای شعر بارانتبیا با من قدم ...

ﺍﯼ ﺍﺯ ﻫﻨﻮﺯ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺭﺩ ﺷﺪﻩﺍﯼ ﺩﺭﺩ! ﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ...

دل نمی بندی ولی دل را چه آسان می بریتیر مژگان می زنی از دیده...

من خیس ِ باران باشم و در را برویم وا کنی عطر ِ تمشک و پونه ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط