سایه های سبز
سایه های سبز
p8
روی مبل نشستم که دیدم دختری کنارم ظاهر شد خیلی ترسیدم اون از کجا اومده بود؟
یه دختر کک و مکی با موهای حنایی، بیشتر بهش میومد از خانواده ویزلی باشه ولی این دختر رو توی فیلم یادم نمیاد!
سرش رو برگردوند و با چشمای سیاه و بی روحش نگاهم کرد
@باید خیلی مراقب باشی وگرنه از دستشون میدی!
چی چی رو از دست میدم؟ اصلا تو کی هستی؟!
@ خب این رو باید از خودت بپرسی...
یه لبخند کوچیک زد و کم کم محو شد
+چی؟ صبر کن! نرو!!
اون کی بود؟ منظورش چی بود!؟
تو همین فکرا بودم که صدای باز شدن در سالن اومد توجه نکردم داشتم فکر میکردم که صدایی من رو به خودش آورد
&تو هنوز اینجایی!؟
توجه ای نکردم و خواستم پاشم که دراکو گفت: باشه... اشتباه کردم.. ولی تو هم همیجوری بدون اتاق میخوای اینجا بمونی.؟
اره مشکلی داری؟
&بله دارم خانم ا/ت یا با من میای یا با خودم میبرمت...
جرعت داری ببر...
&خودت خواستی!
داشت میومد به سمتم که من فرار کردم..
همینجوری داشت دنبالم میدوید داشتم از خنده میمردم که توی راه رو به پسر مو مشکی ای برخورد کردم افتادم زمین که دستشرو جلو اورد. دستش رو گرفتم و پاشدم گفت: من تئودور نات هستم و شما خانم جوان؟
به نظر پسر خوبی میومد
من ا/ت گریمشا هستم خوشبختم
دراکو هم به من رسید
&پس اینجایی!!
خنده ریزی کردم
انگار وقتی تئودور رو دید عصبی شد
&تو این جا چیکار میکنی نات!؟
=فقط به این دوشیزه ی زیبا سلام کردم مالفوی!
و از کنار دراکو رد شد دراکو بلافاصله دستم رو گرفت و سمت اتاق کشید که یهو.........
ببخشید میدونم مسخره بود🙃
p8
روی مبل نشستم که دیدم دختری کنارم ظاهر شد خیلی ترسیدم اون از کجا اومده بود؟
یه دختر کک و مکی با موهای حنایی، بیشتر بهش میومد از خانواده ویزلی باشه ولی این دختر رو توی فیلم یادم نمیاد!
سرش رو برگردوند و با چشمای سیاه و بی روحش نگاهم کرد
@باید خیلی مراقب باشی وگرنه از دستشون میدی!
چی چی رو از دست میدم؟ اصلا تو کی هستی؟!
@ خب این رو باید از خودت بپرسی...
یه لبخند کوچیک زد و کم کم محو شد
+چی؟ صبر کن! نرو!!
اون کی بود؟ منظورش چی بود!؟
تو همین فکرا بودم که صدای باز شدن در سالن اومد توجه نکردم داشتم فکر میکردم که صدایی من رو به خودش آورد
&تو هنوز اینجایی!؟
توجه ای نکردم و خواستم پاشم که دراکو گفت: باشه... اشتباه کردم.. ولی تو هم همیجوری بدون اتاق میخوای اینجا بمونی.؟
اره مشکلی داری؟
&بله دارم خانم ا/ت یا با من میای یا با خودم میبرمت...
جرعت داری ببر...
&خودت خواستی!
داشت میومد به سمتم که من فرار کردم..
همینجوری داشت دنبالم میدوید داشتم از خنده میمردم که توی راه رو به پسر مو مشکی ای برخورد کردم افتادم زمین که دستشرو جلو اورد. دستش رو گرفتم و پاشدم گفت: من تئودور نات هستم و شما خانم جوان؟
به نظر پسر خوبی میومد
من ا/ت گریمشا هستم خوشبختم
دراکو هم به من رسید
&پس اینجایی!!
خنده ریزی کردم
انگار وقتی تئودور رو دید عصبی شد
&تو این جا چیکار میکنی نات!؟
=فقط به این دوشیزه ی زیبا سلام کردم مالفوی!
و از کنار دراکو رد شد دراکو بلافاصله دستم رو گرفت و سمت اتاق کشید که یهو.........
ببخشید میدونم مسخره بود🙃
- ۶.۰k
- ۱۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط