شروع کرد بیهدف شلیک کردن به سمتم از روی خط سیر گلوله و

شروع کرد بی‌هدف شلیک کردن به سمتم. از روی خط سیر گلوله و نوری که از لوله‌ی تفنگش در لحظه‌ی شلیک ایجاد می‌شد محلش را فهمیدم. جایی که فکر می‌کردم آنجاست را به رگبار بستم. غیب شد. خشاب من هم تمام شد. خواستم خشابم را عوض کنم اما قسمت عقبی خشاب در تفنگ گیر کرد، در حالی که اول باید قسمت جلویش در تفنگ جا می‌افتاد! حادثه‌ی غافلگیرکننده‌ی خشاب، رعب شدیدی در دلم انداخته بود، ترس و احساسات متناقضی داشت. من که الان نمی‌توانم خشاب تفنگم را جا بزنم، اگر بفهمند کجا هستم چه بلایی سرم می‌آید؟!
بالاخره توانستم بعد از کلی دردسر و استرس شدید، خشاب را درست جا بزنم. تفنگ را پر کردم و برگشتم عقب. آنجا که رسیدم متوجه شدم فقط من بودم که تا آنجا جلو رفته بودم و هیچ کدام از دوستانم همراهم نبوده‌‌اند.
موقع برگشتن به عقب، داخل کانالی که آنجا حفر کرده بودند سقوط کردم، در همان حال به صورت ناخودآگاه دستم روی ماشه بود و همینطور تیراندازی می‌کردم. بدون اینکه بدانم کجا را می‌زنم همینطور به اطرافم شلیک می‌کردم. خدا رحم کرد زخمی نشدم.
به خودم مسلط شدم. برگشتم عقب. حس می‌کردم پایم خیلی درد می‌کند، ولی نمی‌دانستم چرا. کنار یکی از رفقای رزمنده‌ام نشستم و پایم را دراز کردم. گفتم فکر می‌کنم زخمی شده باشم. پاهایم را که خوب وارسی کرد گفت گلوله نخورده‌‌ام و درد ظاهرا به خاطر همان سقوط است.
بعد از مطمئن شدن از اینکه زخم‌ام خطرناک نیست دوباره به سمت خاکریز برگشتم. این بار دوستانم جلوتر رفته بودند. توانستیم همه‌ی سربازان دشمن در خط اول را بکشیم.
#من_در_رقه_بودم #بریده_کتاب
تفکر داعش خطرناک هست، روزی در سوریه و روزی در #شاهچراغ
دیدگاه ها (۰)

🌺پیش از این گفتیم که ما در وجودمان دو ظرف محبت داریم؛ حقیقی ...

🌺یکی دیگر از ویژگی هاي محبوب حقیقی صاحب جمال بودن است. انسان...

ازدواج تنها افق پیش روی دختران مهاجر مجرد، برای خروج از مهما...

در آن سوی خاکریز شروع به جلو رفتن کردم. شروع کردم به شلیک به...

#رویای #جوانی #پارت-۷دیدم داشت ادا در می آورد و زد زیر خنده ...

وانشات اینوماکی//پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط