عشقجونگکوک

#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_15
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
#𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓_𝑻𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈
#آنا
با تعجب برگشت بطرفم که سرمو انداختم پایین.
لباسمو درست کردم و سرمو آوردم بالا بهش زل زدم که کلافه سرشو تکون داد و دستشو گذاشت پشتم و منو چسبوند به خودش و بغلم کرد.
تو بغلش گم شده بودم...
احساس امنیت خوبی کردم، دوباره بغضم گرف که متوجه شد و منو سفت تر بغل کرد...

جونگکوک :با جین درموردش حرف بزن... شاید بتونه مشکلتو حل کنه

آنا :نمیتونه

در اتاق زده شد که زود هولش دادم و از هم جدا شدیم.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم...

آنا :بله؟

در اتاق آروم نصفه باز شد و جیمین سرشو از لای در رد کرد و با لبخند دندون نمایی گفت...

جیمین :چطوری شیطون

لبخند مصنوعی زدم و شونه بالا انداختم...

آنا :خوبم

در رو کانال باز کرد و وارد اتاق شد و جونگکوک رو که پشت در بود دید...

جیمین :عه جونگکوک؟ اینجا چیکار میکنی

نگاهی به جونگکوک انداختم که هول شده بود و زل زده بود به دستگیره در
جیمین لبخند شیطونی زد و گفت...

جیمین :نکنه...
یااا شرمنده مزاحم خلوتتون شدم

هول زده دو قدم بهش نزدیک شدم و بلند گفتم...

آنا :نه نه بابا این ریسمه

جیمین :میدونم میدونم

جونگکوک :هی جیمین منحرف... راست میگه اومدم پرونده رو بهش بدم

جیمین یک قدم بطرف جونگکوک رفت و دستاشو پشت برد و با لبخند شیطانی گفت...

جیمین :کدوم ریسی پرونده ها رو برای منشیش میبره؟ جای ریسا و منشیا عوض شده هوم؟

به سمت کولم رفتم و از روی مبل برش داشتم و گفتم

آنا :جیمینا یا میری یا من برم؟

جیمین دستاشو به حالت تسلیم آورد بالا و چند قدم عقب رفت

جیمین :باشه باشه آروم باش

لبخندی زدم که از اتاق رفت بیرون که جونگکوک بطرفم برگشت...

جونگکوک :عام...بنظرم..

وسط حرفش پریدم

آنا :به کسی نمیگم... خوشمم نمیاد که الکی بگن من باتوام

اخماش رفت و تیز از اتاق رفت بیرون

#فلش_بک‌به_5روزپیش
با عصبانیت از شرکت زدم بیرون.
یعنی چی باید دو روز پیشش کار کنم.
تو حال خودم بودم که دستم کشیده شد و یکی منو انداخت داخل ماشین و فوری دستمال رو گذاشت جلوی دهنم که چشمام بسته شد

(دو ساعت بعد)

چشمامو باز کردم که دیدم روی یک تخ...تم و یکی کن.ارم درا.ز کشیده و ماسک زده...

.. :بهوش اومدی؟

با ترس بهش نگاه کردم که تکونی خورد و بهم نزد....یک شد و گرد...نمو بو*سید

.. :بد...نت دیو....ونم میکنه دختز

با ترس از روی تخت بلند شدم و بطرف در رفتم و اومدم در رو باز کنم که دیدم در قفله بطرفش برگشتم و چسبیدم به در

آنا :تو کی هستی؟

از روی تخت بلند شد و آروم بطرفم قدم برداشت و چس*بید بهم...

.. :ما/لک آینده بد**نت

ترس به جونم افتاد که سرشو بطرف گرد**نم برد و آروم مک***ید.
با زانوم زدم و*سط پا*ش که چند قدم عقب رف.....
دیدگاه ها (۰)

فیک جونگکوک

فیک جونگکوک

فیک جونگکوک

#عشق_جونگکوک #𝒑𝒂𝒓𝒕_13#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓_𝑻𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط