فیک
فیک:
The girl I bon’t like
پارت23:
پیش نویس : بچها برام دعا کنین لطفا 🤗🤗👐
سانهی :
که گفت :
_منو دوست داری ؟؟؟!!!
با یه لحن کیوتی گفت ک دلم ضعف رفت براش😍
اما اول اخم کردمو گفتم _اولا ب چه حقی دست ب لبای مم زدی دوما چیت خوبه ک دوست داشته باشم؟¿
پوکر نگام کرد منم اخم کردمو بلند شدم دستمو کشید و افتادم ت بغلش و گفت :
_تا اون روزی ک عاشقم نشی اینجا میمونی....
+من همین الان میرم ت هم ب همین خیال باش و خواستم برم ک گره ی دستشو محکم کرد و دستاشو گذاشت رو شونه هام و ی قدم عقب رفت و گفت :
_من با تو شوخی دارم ؟؟؟؟
سرمو ب نشونی ن تکون دادم و گفتم :
_منم همینطور....
اخم کرد و دستمو همراه خودش کشید بالا و ی اتاق با ست صورتی نشونم داد و گفت اتاق توعه و بعد رفت از اتاق بیرون ... نگاهی ب در و دیوار اتاق کردم کاغد دیواری طرحدار و درای سفید و پارکت سفید و کمد های سفید و لباسای جورواجوری توش داشت و میز توالتی ک من از توش سر در نمیووردم ک سهله بگم گم میشدم بهترع 😅
تخت دونفره و روکش سفید و ناناز و پر از عروسک شوکی بود 😠😅 نک از بس ازش خوشم میاد ک دیگه عروسکشم میزاره ت اتاقم...قاب عکسش کردم ک روی شومینه بود و زیرش ی یاداشت نوشته بود :
میدونم دلت برام تنگ میشه
بخاطر همین عکسمو و شوکی
رو برات گذاشتم... تا خانومم
ی وقت گریه نکنه اخه واسه بچمون
بده....!!!!
تا حدی جری شده بودم ک داد زدم :
+ششوووووگگگگگاااااااااا خخخخخخخررررررر ......
صدای خندش از پایین ب گوش میرسید و منم در اتاقو باز کردم دمپایی صورتی رو ورداشتم و رفتم باسرعت پایین نگاه موهای فیروزه اییش کردم و یکی زدم وسط کلش هی بهش نزدیک تر میشدم و محکم تر میزدم ضربه رو .... تا اخر اون افتاد رو مبل و منم افتادم روش ....اومدیکی تو صورتش ک دستمو ت هوا گرفت و اومد نزدیک گردنم و ازش ی گاز درد ناک گرفت ک غش رفتم... و اشک تو چشام جمع شد....
رزان :
از بچه ها دور شدم نگاه دخترهایی کردم... هع کناره دوستاشون ک یا دختر بودن یا پسر بودن....نگاهی ب لباساشون کردم اگه میتکوندیشون....ی 100میلیون وون ازش در میومد....نگاه لباسای خودم کردم هع 100وون هم ارزش نداشتن ....دلم گفتم رز تو هم ی روزی ب جایی میرسی ک این دخترایی ک با نفرت و بی تفاوتی بهت نگاه میکنگ از حسودی بمیرن مطمئن باش ... ی لبخند محوی رو صورتم پیوست دختره ایی با لباس دکلته ی قرمز ک موهای بلند و باز فندوقی و کفشهای پاشنه بلند قرمز مسیرش از کناره من بود نگاه با تحقیرش اذیتم میکرد و سرمو گرفتم پایین ک با پاشنه کفشش اومده رو پای در رفتم جیغ بلندی زدم و ی پوزخند زد و منم ک افتاده بودم زمین و داشتم از درد گریه میکرد دختره هم گفت :
_اومدی دوس پسر جمع کنی ...هرزه نگاهی ب لباسات بنداز ... حیفه اینهمه خوشگلی ک توی بی لیاقت
The girl I bon’t like
پارت23:
پیش نویس : بچها برام دعا کنین لطفا 🤗🤗👐
سانهی :
که گفت :
_منو دوست داری ؟؟؟!!!
با یه لحن کیوتی گفت ک دلم ضعف رفت براش😍
اما اول اخم کردمو گفتم _اولا ب چه حقی دست ب لبای مم زدی دوما چیت خوبه ک دوست داشته باشم؟¿
پوکر نگام کرد منم اخم کردمو بلند شدم دستمو کشید و افتادم ت بغلش و گفت :
_تا اون روزی ک عاشقم نشی اینجا میمونی....
+من همین الان میرم ت هم ب همین خیال باش و خواستم برم ک گره ی دستشو محکم کرد و دستاشو گذاشت رو شونه هام و ی قدم عقب رفت و گفت :
_من با تو شوخی دارم ؟؟؟؟
سرمو ب نشونی ن تکون دادم و گفتم :
_منم همینطور....
اخم کرد و دستمو همراه خودش کشید بالا و ی اتاق با ست صورتی نشونم داد و گفت اتاق توعه و بعد رفت از اتاق بیرون ... نگاهی ب در و دیوار اتاق کردم کاغد دیواری طرحدار و درای سفید و پارکت سفید و کمد های سفید و لباسای جورواجوری توش داشت و میز توالتی ک من از توش سر در نمیووردم ک سهله بگم گم میشدم بهترع 😅
تخت دونفره و روکش سفید و ناناز و پر از عروسک شوکی بود 😠😅 نک از بس ازش خوشم میاد ک دیگه عروسکشم میزاره ت اتاقم...قاب عکسش کردم ک روی شومینه بود و زیرش ی یاداشت نوشته بود :
میدونم دلت برام تنگ میشه
بخاطر همین عکسمو و شوکی
رو برات گذاشتم... تا خانومم
ی وقت گریه نکنه اخه واسه بچمون
بده....!!!!
تا حدی جری شده بودم ک داد زدم :
+ششوووووگگگگگاااااااااا خخخخخخخررررررر ......
صدای خندش از پایین ب گوش میرسید و منم در اتاقو باز کردم دمپایی صورتی رو ورداشتم و رفتم باسرعت پایین نگاه موهای فیروزه اییش کردم و یکی زدم وسط کلش هی بهش نزدیک تر میشدم و محکم تر میزدم ضربه رو .... تا اخر اون افتاد رو مبل و منم افتادم روش ....اومدیکی تو صورتش ک دستمو ت هوا گرفت و اومد نزدیک گردنم و ازش ی گاز درد ناک گرفت ک غش رفتم... و اشک تو چشام جمع شد....
رزان :
از بچه ها دور شدم نگاه دخترهایی کردم... هع کناره دوستاشون ک یا دختر بودن یا پسر بودن....نگاهی ب لباساشون کردم اگه میتکوندیشون....ی 100میلیون وون ازش در میومد....نگاه لباسای خودم کردم هع 100وون هم ارزش نداشتن ....دلم گفتم رز تو هم ی روزی ب جایی میرسی ک این دخترایی ک با نفرت و بی تفاوتی بهت نگاه میکنگ از حسودی بمیرن مطمئن باش ... ی لبخند محوی رو صورتم پیوست دختره ایی با لباس دکلته ی قرمز ک موهای بلند و باز فندوقی و کفشهای پاشنه بلند قرمز مسیرش از کناره من بود نگاه با تحقیرش اذیتم میکرد و سرمو گرفتم پایین ک با پاشنه کفشش اومده رو پای در رفتم جیغ بلندی زدم و ی پوزخند زد و منم ک افتاده بودم زمین و داشتم از درد گریه میکرد دختره هم گفت :
_اومدی دوس پسر جمع کنی ...هرزه نگاهی ب لباسات بنداز ... حیفه اینهمه خوشگلی ک توی بی لیاقت
- ۲۰.۷k
- ۲۲ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط