تو راست می گفتی

تو راست می گفتی
تکرار ، بلای جان هر آغوشی ست
آن روز ها
ما فقط برای هم حجم بودیم
و تمام دوستت دارم ها
حرف بودند
بگذریم
خواستم بگویم
اولین شب تنهایی
زیاد سخت نبود
دارم بدون تو صبحانه می خورم

رسول ادهمی
دیدگاه ها (۱)

یه جا هم میرسی که میدونی اونقدر ظرفیتت تکمیله که اگه فقط یک ...

گاهی آنچنان سعی در فراموش کردن می کنیکه نمی دانی بازمانده ی ...

هیچوقت نمیفهمی چقدر قوی هستی ، تا وقتی که قوی بودن تنها چاره...

گفته ای از وقت رفتن پریشان حال گشته ایعشق مننفسامسیح عصر منن...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

دم بریده ها زیاد شدن...یه روزی روباهی دمشو توی حادثه‌ای از د...

عشق ( درد بی پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط