آرام بخوابید مردم شهر
آرام بخوابید مردم شهر!
دیگر نه بانگِ شیون و گریهی فاطمه میآید؛
نه صدای "عَجِّل وَفاتی سَریعا"...
حالا گوشهی خانه،
علی سر به دیوار گذاشته و به جای هق هق گریه،
شانه هایش تکان میخورد
و حسنین علیهمالسلام دست به گیسوانی میزنند
که مادر شانه کرده.
مادری که حالا آرام گرفته است و به دیدار رسول خدا پَر کشیده.
آرام بخوابید مردم شهر!
حالا گوشهی خانه،
دخترکی چادر به سَر کرده و پیراهنی را در آغوش میگیرد
و فکر میکند: شاید دوباره... .
.
فاطمه جان
چه زیبا وظیفه ات را در قبال امام زمانت انجام دادی
اما
ما در کوچه های تنگ زمانه
برای امام غایبمان سیلی که هیچ
غصه هم نخورده ایم ...
َ
آرام بخوابید مردم شهر!
دیگر نه بانگِ شیون و گریهی فاطمه میآید؛
نه صدای "عَجِّل وَفاتی سَریعا"...
حالا گوشهی خانه،
علی سر به دیوار گذاشته و به جای هق هق گریه،
شانه هایش تکان میخورد
و حسنین علیهمالسلام دست به گیسوانی میزنند
که مادر شانه کرده.
مادری که حالا آرام گرفته است و به دیدار رسول خدا پَر کشیده.
آرام بخوابید مردم شهر!
حالا گوشهی خانه،
دخترکی چادر به سَر کرده و پیراهنی را در آغوش میگیرد
و فکر میکند: شاید دوباره... .
.
فاطمه جان
چه زیبا وظیفه ات را در قبال امام زمانت انجام دادی
اما
ما در کوچه های تنگ زمانه
برای امام غایبمان سیلی که هیچ
غصه هم نخورده ایم ...
َ
- ۶۲۰
- ۰۵ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط