ما مردها حرف مان گاهی خلاصه میشود در نگاهمان در سکوتمان

ما مردها، حرف مان گاهی خلاصه میشود در نگاهمان، در سکوتمان
در خستگی هایی که به خانه می آوریم و پهن میکنیم روی کاناپه.

در تلویزیونی که خواب آلود مارا تماشا میکند.
در پتویی که روی ما نمیکشد قامت لطیفش را.
و یا در سیگاری که کام به کام دود میکند ما را.

اینکه گاهی گوشمان خواب میرود پای شیرین بیانی هایتان
اینکه گاهی چشم هایمان نابینای رنگ لاک هماهنگ با خال های دامنتان است.
اینکه لوندی نمیگنجد در تن کوبیده ای که ده و نیم شب با خود به خانه می آوریم.

ببخشید و نگویید ما مردها چقدر سختیم، چقدر سنگیم
بگذارید پای آوارِ بجا مانده از زمین لرزه های ممتد مشکلات.

خسته ایم، بریده ایم
شانه گیرمان نمی آید
و الا دریا دریا اشک در عمق چشمانمان غرق است
بغض مان بترکد، خلیج را به خزر میرسانیم...
ما مردها به ولله کوه دردیم...
دیدگاه ها (۲۹)

اوایل دهه شصت تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ای زرد رنگ دا...

لحظه هایی هستند که هستیم چه تنها ، چه در جمع اما خودمان ن...

قصه از اونجایی شروع شد که وقتی قلبمون شکست لبامونو با سکوت ...

ما حواسمان نبود !آدم هایی که با نشاط و قوی به نظر می رسند و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط